بخشهایی از گفتگوی حجت الاسلام صانعی با پایگاه خبری جماران به شرح ذیل است:
* آقای صانعی ضمن عرض تسلیت ارتحال حضرت آیت الله العظمی یوسف صانعی به جنابعالی و عموم مقلدین و شیعیان و با تشکر از حضرتعالی که با توجه به تالمات ناشی از ارتحال مرحوم والد معزز این وقت را اختصاص دادید بفرمایید مهمترین ویژگی های ایشان چه بود؟
مردم در این ایام شریک غم ما بودند و این حجم از پیام، تحلیل و ارائه مقالات برای خود ما هم غیر قابل تصور است. بنده به عنوان شاگردی که حدود 26 سال محضر ایشان را در درس های خارج درک کرده بودم و مباحثی که در منزل با هم داشتیم، یا در دفتر به صورت مباحثاتی که بین دوستانشان داشتند حضور داشتم، تحلیلی که می توانستم از شخصیت ایشان ارائه دهم، به عنوان نزدیک ترین فرد به نظریات، افکار و آراء ایشان امروز می بینم که در دورترین نقاط دنیا همان تحلیل را از شخصیت، اندیشه ها آراء ایشان ارائه می دهند و این برای ما بسیار دلگرم کننده است.
>>>>در همین رابطه بخوانید؛
توصیفات کم نظیر درباره روحانیِ نوآور
بنده به صورت مختصر عرض کنم که به نظر من علاقه و دلبستگی ایشان نسبت به امام بسیار زیاد بود. به ایشان عرض کردم که شما مقداری درس حضرت آیت الله العظمی بروجردی و یکی دو تا درس دیگر رفته اید، چه شد که این همه مدت در درس حضرت امام ممارست داشتید؟ تحلیل خود من این بود که ایشان دریای علم را در درس حضرت امام می دیدند. یعنی ایشان به دنبال دریا یا اقیانوسی بودند که اقناعشان کند؛ نمی توانستند به مباحث کلیشه ای که وجود داشت بسنده کنند و اگر درسی را می رفتند و می دیدند برایشان فایده ای ندارد ترکش می کردند. به جهت اینکه روحا آزرده می شدند و برای عمرشان و زمانی که داشتند ارزش قائل بودند. به این جهت بود که وقتی با امام آشنا شدند و درس امام را رفتند. آن زمان در تبلیغات می گفتند که نعوذ بالله آقا روح الله سواد ندارد. ایشان مجبور شدند پیش آقای فکور استخاره کنند، که بارها هم نقل کرده اند، و به درس امام رفتند. می فرمودند از روزی که به آن درس رفتم فهمیدم آنچه که من می خواهم اینجا است. شاید یک شب قبل از شب آخر بود که دراز کشیده بودند. گفتم شما به امام علاقه دارید، به جهت اینکه واقعا او هم به شما لطف و عنایت داشته است.
نکته جالبی که شاید ما تا حالا توجه به آن نداشته ایم، تقریرات ایشان است. تقریرات فقهی و اصولی ایشان را که در سن 18 سالگی وارد درس امام شدند، همه را عربی نوشته اند و از زمانی که شروع به نوشتن کرده اند همه را مرتب ضبط کرده اند. جالب است آدمی که در سن 18 سالگی درس برود و اشکال کند. ان شاء الله توفیق پیدا کنیم و کم کم اینها را چاپ کنیم.
عموی بنده نقل می کرد که وقتی ما در حجره بودیم و چراغ هایی بود که روشن می کرد و تمام صورتش سیاه می شد و با آب سرد صورتش را می شست و دوباره می نوشت. این علاقه نسبت به درس خواندن بود. از طرف دیگر هم عنایت حضرت امام بود. یعنی انسانی که خودش عالم به معنای واقعی باشد و دریچه های مختلف علوم به روی او گشوده شده باشد دوست دارد داشته های خود را تحویل به بعد از خودش بدهد و ایشان را در این حدّ می دید.
وقتی که عنایت می کند، مرحوم والد در کنار آن دریای علم این معرفت و عطوفت را هم فرا می گیرد. در نتیجه با تمام مشکلاتی که وجود داشت، بعد از حضرت امام ایشان مدافع واقعی فقه و اندیشه های امام باقی ماندند و چه که نشنیدند و خدا را شاهد می گیرم که لحظه ای هم نشنیدم ایشان ناراحت باشد. ناملایمات بسیار زیادی وجود داشت و حتی همان شب حمله به منزل چنان آرامشی داشت که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اصلا برایشان مهم نبود که چه می شود. یعنی واقعا دنیا برایشان مهم نبود.
بعد از پیروزی انقلاب ایشان دیگر مباحث روز حوزوی به معنای خاص آن را نداشته اند. اما این نوع نگاه به فقه را ایشان ترویج کردند و گسترش دادند. راهی که ایشان در حوزه های علمیه باز کردند، در مقابل متحجرین و کسانی که دنبال اعتلای دین نیستند و دنبال قرائتی از دین هستند که دین گریزی را ترویج کند، ان شاء الله توسط شاگردانشان و کسانی که ما در این پیام ها می خوانیم و نمی شناسیمشان این حرکت ادامه پیدا کند؛ جامعه به طرف عقلانیت حرکت کند و این حرکت متوقف نشود؛ که نخواهد شد.
من مطمئنم خداوند همان طوری که حضرت امام را برای برهه ای انتخاب کرد، نه اینکه من از نظر پدر و فرزندی بگویم، اعتقاد شخصی من است که ایشان هم در این برهه برای اعتلای دین منتخب بود. این چیزی است که ما از تحلیل هایی که از شخصیت ایشان ارائه می شود به دست می آوریم. به نظر من و بزرگانی که با آنها صحبت می کنیم فقه حضرت امام در حوزه مهجور مانده که شاید به خاطر عمق مباحث باشد. بعضی از بزرگان معتقدند به جهت عمق این فقه است که کسی نیست این عمق را تبیین کند، مهجور مانده است.
* خیلی ها شاگرد امام و با امام نزدیک بوده اند اما در فراز و فرودها رنگ عوض کردند و یا کمرنگ شدند اما این مرد نه تنها بر اندیشه فقهی امام، در حوزه اندیشه سیاسی امام تا روز آخر هم ماند. این استقامت ناشی از چه چیزی بود؟
جذب شدگی و محو شدن در شخصیت حضرت امام به جهت برخورد حضرت امام با ایشان بود؛ و اینکه ایشان آدمی بود که باید به چیزی راضی می شد و قبول می کرد. هیچ گاه امکان نداشت چیزی که قبول نداشت را انجام دهد. زیر بار کسی، چیزی و یا فکری نمی رفت. یعنی یک موقع هایی در مباحث فقهی مساله ای برایش مشکل بود و تا آن را حل نمی کرد آرامش نداشت. وقتی که نسبت به حضرت امام این شیفتگی را پیدا کرده بود و پذیرفته بود، در روح و جانش بود. وقتی که در روح و جان باشد دیگر نمی توانست خلاف آن برخورد کند. اصلا در وجود ایشان نفاق نبود؛ که امروز حرفی را بزند و اعتقادش چیز دیگری باشد. ممکن بود به جهت مصالحی حرفی را نزند اما به هیچ وجه نفاق نداشت.
ایشان راحت با مردم صحبت می کردند و آزادانه حرف های آنها را می شنیدند، جواب می دادند و برخوردشان از روی مهربانی و ملاطفت بود. هیچ گاه سراغ ندارید که ایشان زبان به گلایه گشوده باشد که چرا به من توهین می کنید. زبان به این گلایه گشودند که چرا مطالب علمی را نقل نمی کنید. به جهت اینکه دوست داشتند این مطالب علمی گسترش پیدا کند. می گفت مطالب من را نقد کنید. من مطالب امام را نقد می کنم و حاشیه می زنم؛ شما هم مطالب من را نقد کنید و حاشیه بزنید. از توهین به خودشان به هیچ وجه ناراحت نمی شدند و هیچ وقت زبان به گلایه نگشودند. چون برای دنیا ارزشی قائل نبودند. می گفتند من دنبال این هستم که روح پرسشگر مردم در این زمانه و سوالاتی که وجود دارد را جوابگو باشم. چون برای خودشان وظیفه می دانستند. یعنی وارد حوزه که شده بودند این طور در ذهنشان جا گرفته بود و پدر بزرگوارشان در ذهن آنها کرده بود که شما باید برای اسلام مفید باشید. وقتی که با این پایه ریزی در کنار آن پدر متعبد و فهمیده پرورش پیدا می کنند و بعد در دامان حضرت امام پرورش پیدا می کنند، دیگر اینها قابل برگشت نیست.
2327219