در چهار قسمت گذشته گفته شد، «سعود السبعانی»، در کتاب «عربده کش ریاض» تلاش میکند، زوایای تاریک زندگی «سلمان بن عبدالعزیز»، پادشاه عربستان و فرزندش، «محمد بن سلمان»، ولی عهد را روایت کند.
در این راستا، قسمت اول به دوران کودکی «سلمان» و گوشهای از پیشینه پدر (ملک عبدالعزیز) و مادرش (حصه السدیری) و نحوه ازدواج آنها با یکدیگر و نهایتا انتصاب «سلمان» به امارت ریاض در ۱۹ سالگی و استعفا از این سمت پرداخت.
سعود السبعانی
قسمت دوم، بخشی از جوانی «سلمان» را روایت کرد که انتصاب مجدد به وی به امیری ریاض، غرق شدنش در «شراب خواری و زن بارگی» شد و «رسوایی ییلاق معیزیله» را شامل میشد.
قسمت سوم، فرار «سلمان» از «رسوایی ییلاق معیزیله» و قربانی کردن «فلاح بن سلطان»، تبعات این «فداکاری»؟! و ماجرای ازدواج «سلمان» با دختر «فلاح بن سلطان»، مادر «محمد بن سلمان» را روایت کرد.
قسمت چهارم، به نقل آن روی مفاسد مالی و اخلاقی «سلمان» از جمله «باجگیری» از قبایل و شاهزادگان سعودی با تهدید به افشای اسرار آنها، غارت اراضی امارت ریاض و اموال جمعیتهای خیریه و سرانجام روی آوردن به «فرهنگ و رسانه» جهت تامین اهداف مورد نظر اختصاص داشت.
و حالا ادامه داستان:
شرایط سخت اجتماعی و فضای به شدت خشک مذهبی حاکم بر عربستان در نتیجه حاکمیت «وهابیت» که هرگونه تعامل با فرهنگهای دیگر را رد و در مواردی تکفیر میکرد، باعث شد، جامعه سعودی به جامعهای منزوی و عقب مانده تبدیل شود.
اولین ارتباط دیپلماتیک سعودیها با مصر در زمان حاکمیت «ملک فاروق» بود که طی آن پسران «ملک عبدالعزیز» با برخی مفاهیم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آشنا شدند.
این رابطه چندان دیری نپایید و با روی کار آمدن «جمال عبدالناصر» روابط دو کشور رو به تیرگی نهاد. اما از آنجا که حکام سعودی از یک سو، مصر را رقیب خود میدیدند و از سوی دیگر، شیفته تمدن و فرهنگ این کشور بودند، با دقت تمام ادبا، شعرا، نویسندگان، سینماگران و هنرمندان مصری و آثارشان را رصد میکردند.
تصویری از دیدار ملک سلمان جوان با جمال عبد الناصر در قاهره
به مرور این ایده در اذهان حکام سعودی شکل گرفت که میتوان «فرهنگ و رسانه» را به خدمت حکومت گرفت. این سرآغاز توجه خاندان سعودی به فرهنگ و هنر و رسانه بود، لذا به مطالعه کتب مصری و گوش دادن به آثار خوانندگان معروف این کشور و دیدن فیلمهای آنها روی آوردند و دستگاه پخشی برای دیدن فیلمهای مصری به کاخ حکومتی کاه گلی ملک عبدالعزیز آورده شد. به گفته شاهزاده «طلال بن عبدالعزیز» تماشای این فیلمها که در آنها هنرپیشهها بدون پوشش و حجاب بودند، همیشه مورد اعتراض عمه هایم بود.
«سلمان» از جمله افراد خاندان سعودی بود که خیلی زود به اهمیت «فرهنگ و رسانه» پی برد و دریافت، این عرصه بهترین مکان برای مطرح کردن خود است؛ لذا به سرعت موسسه چاپ و انتشارات سعودی را خریداری کرد. در این بین روزنامه فرا منطقهای «الشرق الاوسط» چاپ لندن سرآغاز فعالیتهای «سلمان» در این حوزه محسوب میشود.
نسخهای از روزنامه الشرق الاوسط در دست ملک سلمان
وی تلاش کرد، با نشان دادن شخصیتی دوستدار فرهنگ و علم و هنر از خود، در میان نویسندگان، ادبا، کارگردانان، تهیه کنندگان، سناریستها و حتی بازیگران و ورزشکاران برجسته جهان عرب نفوذ کند و اولین ابزار نفوذش را انعکاس اخبار و آثار آنها در این روزنامه قرار داد.
«سلمان» در مرحله بعد از طریق گماشتگان و ایادیش روابطی با این طیف از افراد برقرار کرد، درحالی که همواره سعی داشت، الشرق الاوسط را حامی و پشتیبان آنها جلوه دهد. در گام سوم، «سلمان» دعوت از این افراد جهت حضور در مهمانی هایش را کلید زد. مهمانیهایی که تابستان هر سال هر شب در کاخ ماربلا و اقامتگاه هایش در پاریس و لندن برپا بود.
این مهمانیها به زودی به محل بیان درخواستها و عجز و لابهها و دریافت کمک مدعوین از «سلمان» تبدیل شد و «سلمان» که به خوبی میدانست، چگونه از این درخواستها در راستای اهدافش بهره برداری کند، آنها را وسیله و ابزاری برای رسیدن خواسته هایش قرار داد.
وی افرادی مانند «عبدالرحمن الراشد»، «طارق الحمید» و «مشعل السدیری» را در روزنامه الشرق الاوسط به خدمت گرفت، تا از یک سو، بوق تبلیغاتی و رسانهای وی باشند و از سوی دیگر، قلمهای مزدور را به خدمت بگیرند.
این امر لندن را برای دو دهه هشتاد و نود به میدان رویارویی نشریات مزدور سعودی و دیگر نشریات جهان عرب، از جمله مصر و عراق و لیبی تبدیل کرد. در این دوره «سلمان» پا را از حوزه مطبوعات فراتر نهاد و وارد عرصههای دیگر از جمله سینما، شبکههای ماهوارهای و شبکههای تلویزیونی گذاشت.
یکی از مهمترین ابعاد و اهداف این دست از فعالیتهای «سلمان» که شاید از دید خیلیها دور مانده باشد، برقراری رابطه با «یهودیان صهیونیست» بود. لازم به گفتن نیست که تاسیس دو رژیم سعودی و صهیونیستی تقریبا در یک مقطع زمانی و به دست یک کشور یعنی استعمار انگلیس صورت گرفت. به گواه تاریخ حکومت پادشاهی که «عبدالعزیز» در عربستان بنا نهاد، تنها پس از به رسمیت شناخته شدن از سوی استعمار انگلیس و امضای معاهده «دارین» یا معاهده «القطیف» در سال ۱۹۱۵ میلادی از سوی جامعه بین المللی به رسمیت شناخته شد. تنها به فاصله دو سال یعنی در سال ۱۹۱۷ میلادی انگلیسیها با معاهده «بالفور» رژیم صهیونیستی را رسمیت بخشیدند.
ملک سلمان در یکی از نشستهای رسانه ایش در لندن
از دیگر وجوه تشابه رژیم سعودی و رژیم صهیونیستی نحوه شکل گیری و تاسیس است که هر دو بر پایه زور و قتل و کشتار و غصب یک سرزمین بنا شدند. این وجوه اشتراک در طول تاریخ باعث شده، تا به یکدیگر نزدیک باشند، به گونهای که اسناد تاریخی ثابت میکند، آل سعود و صهیونیستها از دهه ۵۰ همواره با هم در ارتباط و پشتیبان و حامی یکدیگر بوده اند.
یکی از اسناد افشا شده در این ارتباط، نامهای به خط «ملک فیصل»، پادشاه اسبق سعودی است که در سال ۱۹۶۶ برای «لیندون جانسون»، رئیس جمهور وقت آمریکا نوشته و در آن درخواست کرده، نظامیان صهیونیست را برای مقابله با سربازان مصری در یمن اعزام کند؛ بنابراین عجیب نیست، اگر «سلمان» در طول تمام سالهای عمرش با صهیونیستها در ارتباط بوده باشد. حتی گفته شده، ایده تاسیس مرکز بین المللی «گفتگوی ادیان» را او به ذهن «ملک عبدالله»، پادشاه اسبق سعودی انداخته تا ارتباط با صهیونیستها را در پوشش گفتگوی ادیان موجه کند. چون او همواره در اقامتگاه هایش در مغرب، اسپانیا و انگلیس پذیرای شخصیتهای صهیونیستی بوده است.
تصویری از نشست و دیدار ملک فیصل با ریچار د نیکسون
در ادامه خواهیم گفت که سلمان چگونه آپارتمانها و مجمتعهای مسکونی خالیش در پاریس را جهت سکونت در اختیار صهیونیستها قرار میداد.
به موازات پای گذاشتن به عرصه فرهنگ و رسانه «سلمان» همچون سالهایی که جوانتر بود، برای خود آرشیوی این بار از آثار تاریخی و کتب خطی و هرآنچه که با فرهنگ و تاریخ و تمدن سرزمین عربستان و جهان عرب و اسلام و به ویژه آل سعود در ارتباط باشد، تهیه کرد. این آرشیو هم اکنون به صورت کتابخانهای بزرگ در یکی از کاخ هایش موجود است، اما کسی اجازه دسترسی به آن را ندارد. همچنین هدف از ایجاد چنین آرشیو تاریخی نه مطالعه آثار موجود در آن که دست بردن در تاریخ و از بین بردن هرآن چیزی است که وجهه و اعتبار نداشته آل سعود را زیر سوال میبرد.
عکسی از دیدار ملک عبدالله با یک خاخام صهیونیست
تبحر «سلمان» در تهیه آرشیو و جمع آوری اسناد و دست بردن در نصوص تاریخی باعث شد، در سال ۱۹۹۷ توسط ملک فهد به ریاست «موزه عبدالعزیز» منصوب شود. موزه عبدالعزیز به دستور ملک فیصل در سال ۱۹۷۲ تاسیس شده بود، تا به مثابه مکانی برای حفظ و نگهداری آثار برجای مانده از خاندان سعودی باشد. بخشی از این موزه، سالنی است که ملک عبدالعزیز جلسات و نشستهای خود را در آنجا برگزار میکرد. در این موزه علاوه نمایش نقشهها و اسناد تاریخی مربوط به خاندان سعودی، وسایل شخصی و رزم ملک عبدالعزیز را هم به نمایش میگذارد.
عصا و کمربند و عبا و نعلین ملک عبدالعزیز که در موزه عبدالعزیز نگهداری میشود
انتصاب سلمان به ریاست موزه عبدالعزیز باب جدیدی از تحریف تاریخ آل سعود و عربستان و جهان عرب و اسلام را به روی او گشود. طوری که گغته شده، یکی از دلایل بروز بحران عربستان و قطر درخواست وزیر خارجه وقت قطر، شیخ «حمد بن جاسم» از «سلمان» جهت کد گذاری اسنادی تاریخی بود که در صورت دسترسی قطریها به آنها، ادعای قطر درباره برخی مناطق مورد اختلاف بین دو کشور به اثبات میرسید.
ملک سلمان درحال بررسی یکی از نسخههای خطی موزه عبدالعزیز
به گواه بسیاری از نزدیکان، این یکی از مهمترین خصوصیبات «سلمان» است که به هیچ کس، جز افراد معدودی اجازه دسترسی به مستندات تاریخی را نمیدهد، به ویژه مستنداتی که مربوط به دشمنان و مخالفان آل سعود است یا به زیان این خاندان ثبت شده باشند.
«سلمان» پس از انتصاب به ریاست موزه عبدالعزیز و در ادامه روند تحریف تاریخ آل سعود و بهبود وجهه تاریخی این خاندان، «فهد السماری» را به ریاست یک گروه ویژه تحقیق و ترجمه منصوب کرد که وظیفه آنها ارائه گزارشهای دقیق و ادواری از مستندات موجود و مرتبط با آل سعود بود.
او همچنین دکتر «عبدالله العسکر»، رئیس دانشکده تاریخ دانشگاه سعود را به سمت ارزیاب معتمد خود جهت بررسی صحت و سقم آثار و اسناد تاریخی منصوب کرد. العسکر حکم بازاریاب ویژه «سلمان» جهت خرید کتب خطی و آثار تاریخی به ویژه آثار مصری را داشت. اما در یک حادثه رانندگی در بندر «اسکندریه» مصر جان خود را از دست میدهد و البته عربستان سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی مصری را در این حادثه دخیل میداند.
2323