فائزه عباسی: سه سال پیش وقتی مجلس دهم آغار به کار کرد تفاوتهای زیادی با مجالس ادوار گذشته داشت. مجلسی که معروف به «ترین»ها شد، بیشترین تعداد نماینده زن؛ کمترین تعداد نماینده روحانی، جوانترین نمایندگان و … هرچند همه این تفاوتها توجه بسیاری را به خود جلب کرد اما وجه تمایز مجلس دهم با ادوار گذشته تنها به همین شکل ظاهری ختم نشد و موضوع گرایشهای سیاسی هم خودنمایی میکرد.
اگر قرار باشد نیم نگاهی به 10 دوره مجلس داشته باشیم شاید مجالس اول و دوم را بتوانیم به لحاظ سیاسی متنوع ترین پارلمان ها بدانیم اما از مجلس سوم به بعد تقریبا دو جریان سیاسی میداندار شدند و گاهی کفه ترازوی خانه ملت به سود جریان راست سنگینی میکرد و گاهی به سود جریان چپ؛ در این میان مسلما هر جناحی که اکثریت میشد مدار قوه مقننه هم بر وفق مراد آن میچرخید و اقلیت تنها زمانی میتوانست کامیابی داشته باشد که با قدرت لابی رای جناح اکثریت را جلب میکرد.
اما این معادله در جریان مجلس دهم برهم خورد و بازیهای سیاسی شکل دیگری به خود گرفت. شاید بد نباشد مروری بر مناسبات جناح بندیهای سیاسی در مجلس داشته باشیم.
دو قطبی مجلس اول تا هشتم
مجلس اول که به فاصله دو هفته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انتخاباتش برگزار شد یکی از مجالسی است که بیشترین تنوع سیاسی را به خود دیده است آن زمان هنوز خبری از نظارت استصوابی نبود و برای همین از اعضای حزب توده تا حزب جمهوری اسلامی نمایندگانی در آن حضور داشتند. اما با وجود این تنوع سیاسی باز هم یک فضای دو قطبی ایجاد کرد. در آن مقطع ائتلاف بزرگ حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، زنان مسلمان و سازمان مجاهدین خلق توانست 85 کرسی را در اختیار بگیرد و طیف مقابل نمایندگانی بودند که متعلق به هیچ حزب و گروهی نبودند و به اصطلاح مستقل به مجلس راه پیدا کرده بودند آنها 115 کرسی در اختیار داشتند .
مجلس دوم هم تقریبا به همین روال گذشت. از مجلس سوم که اختلافات سیاسی ظهور و بروز کرد کم کم پای نظارت استصوابی هم به میدان آمد و با حذف برخی احزاب دیگر معادلات سیاسی فقط دو سو داشت یک طیف راست گرایان و طیف دیگر چپ گرایان. از آنجا که نمایندگان طیف راست یا همان اصولگراها با تعداد بیشتری توانستند از سد شورای نگهبان عبور کنند در عمده مجالس این اصولگرایان بودند که اکثریت را در اختیار داشتند تا اینکه مجلس ششم در سال 78 یعنی دو سال بعد از پیروزی سید محمد خاتمی و روی کار آمدن دولت اصلاحات، کام جریان چپ را شیرین کرد و این مجلس به نام اصلاحات رقم خود؛ به عبارت دیگر هرچند مجلس ششم با اکثریت نمایندگان اصلاحطلب روی کار آمد اما باز دو قطبی اصولگرا-اصلاحطلب شکل گرفت با این تفاوت که اینبار کفه ترازو به سود اصلاح طلبان سنگین شد.
هرچند این موضوع بعد از مجلس ششم دیگر تکرار نشد اما در مجلس هفتم و هشتم باز تعداد قابل توجهی از اصلاحطلبان حضور داشتند که بتوانند در گود بهارستان به ایفای نقش بپردازند. این موضوع تا جایی پیش رفت که حتی وقتی تعداد جناح چپ به کمترین تعداد خود رسید فراکسیون معطوف به اصلاحطلبان به نام فراکسیون اقلیت شکل گرفت. بنابراین بار دیگر دو قطبی اصولگرا – اصلاحطلب بازی سیاسی مجلس را به دست گرفتند.
مجلس نهم و تک قطبی اصولگرایی
انتخابات مجلس نهم با فاصله دو سال از انتخابات پر حادثه 88 برگزار شد. انتخاباتی که تنها یک جناح سیاسی بازیگردان آن شد. اسفند ماه سال 90 اصلاحطلبان در اعتراض به اتفاقات بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری عطای حضور در مجلس را به لقایش بخشیدند و تعداد انگشت شماری توانستند به مجلس نهم راه پیدا کنند؛ همین یک دلیل کافی است تا بگوییم در خرداد 91 این اصولگراترین مجلس بود که امور قانونگذاری را به دست گرفت. البته با وجود آنکه مجلس نهم مجلسی تمام اصولگرا بود اما بعد از مدتی عملکرد محمود احمدینژاد از یک سو و روی کار آمدن حسن روحانی از سوی دیگر شکاف و اختلاف را به دامن اصولگرایان انداخت تا آنجا که مجلس نهمیها به دو طیف اصولگرایان مخالف و موافق احمدی نژاد تقسیم شدند. درواقع باز هم این فضای دو قطبی بود که در مجلس نهم حکمفرما شد هرچند نامش دو قطبی اصولگرا- اصولگرا شد.
مجلس دهم و بدعت سه قطبی
مجلس دهم اولین مجلسی بود که بعد از سه دوره حضور تمام قد اصولگرایان توانست تعداد قابل توجهی از اصلاحطلبان را در ساختمان هرمی میدان بهارستان پذیرا شود؛ اتفاقی که در نتیجه ائتلاف اصلاحطلبان با طیف اصولگرایان معتدل یا همان طیف مخالفان احمدینژاد و موافقین روحانی در مجلس نهم، رخ داد. اما این ائتلاف به دو قطبی اقلیت و اکثریت در مجلس ختم نشد و طیف اصولگرایان معتدل از همان روز اول مجلس دهم راهشان را از اصلاحطلبان جدا کردند و به جای دو قطبی اصولگرا-اصلاحطلب، سه قطبی اصولگرا- اصلاحطلب- مستقلین بازیگردان مجلس شدند. این نخستینبار بود که هیچ طیفی اکثریت مجلس را در اختیار نداشت و به جای تصمیمات تشکیلاتی این لابیها بود که حرف اول را می زد. حالا مجلس دهم به آخرین سال خود رسیده است اما میتوان گفت معادلات و معاملات سیاسی پشت پرده مجلس دهم یکی از پر مناقشهترین بازیهای سیاسی را رقم زد.
افرادی مانند یحیی آلاسحاق وزیر بازرگانی دولت سازندگی از مجلس چند قطبی حمایت کرده و به خبرآنلاین میگوید: چند قطبی بودن مجلس ایراد محسوب نمیشود. به نظرم این سه قطبی شدن مجلس دهم هیچ مشکلی ندارد. چهار یا پنج قطبی بودن مجلس، اقتضای زمانی و مکانی دارد والا اکثریت و اقلیت بودن اصلا معنا ندارد.
او با اشاره به تاثیر فقدان حزب گرایی در چند قطبی شدن پارلمان و سیال شدن هویت های سیاسی، میگوید: در این که احزاب باید تقویت شوند، هیچ حرفی نیست. احزاب باید بتوانند کشور را به سمت کادرسازی پیش بروند، نیروهای جوان و تازه نفس را برای برعهده گرفتن مسئولیت تربیت کنند. احزاب ما باید کم کم آماده شوند که هدفمند وارد عرصه انتخابات شوند و نیروهایی که راهی مجلس یا دولت می کنند را پاسخگو کنند.(اینجا)
در این میان هستند کسانی که مخالفت چند قطبی شدن مجلس هستند، استدلال آنها هم این است که در مجلس چند قطبی آنهم در شرایطی که احزاب پشتوانه تحرکات پارلمانی نیستند هویت های سیاسی در پارلمان سیال خواهد شد و فراکسیون ها و قطب بندی های درون پارلمانی پاسخگوی احزاب پشتیبانشان در انتخابات نخواهند بود.وضعیتی که به نظر می رسد پارلمان ایران این روزها درگیر آن است. شاید تجربه مجلس دهم یک واقعیت را بیشتر نمایان کرده باشد، در شرایطی که حزب گرایی در سیاست ایران جدی گرفته نمی شود نباید انتظار داشت مجلس چند قطبی تحرکات و مسیر حرکتی درستی را پیش بگیرد.
27216