با او در رقابتهای والیبال جوانان جهان در بحرین هماتاق بودم؛ هر بار که بازی حساسی داشتیم حسین آنقدر نگران نتیجه بود که انگار اگر شکست میخوردیم دنیا به پایان میرسد. تیم ملی جوانان در این رقابتها قهرمان شد و زمانی که امیرحسین اسفندیار جام قهرمانی را بالای سر برد مطمئن بودم که حسین از همه بچهها خوشحالتر است.
چند وقتی میشود که حسین کاظمی در بستر بیماری است؛ بیماری سختی که نامش از خودش وحشتآورتر به نظر میرسد. وقتی شنیدم که حسین دچار بیماری سرطان شده دنیا برایم زیر و رو شد؛ چنین اتفاق تلخی را نمیشد باور کرد؛ اما حسین از همان ابتدای بیماریاش تا به امروز مردانه جنگید و کم نیاورد. او به قدری باروحیه است که حتی در روزهایی که در بیمارستان بستری بود هم خنده از لبانش نیفتاد.
در حق حسین کاظمی بیمعرفتیهای زیادی صورت گرفت. فدراسیون والیبال جوری او را نادیده گرفت که انگار حسین سالها در این والیبال نبوده. بماند که برخی حضور او را در کادر فنی تیم جوانان هم تکذیب میکردند؛ اما مگر میشود با وجود این بیمعرفتیها حسین کاظمی از یاد برود؟
افتخار میکنم که رفیق حسین کاظمی هستم و همیشه شجاعت و محجوبیت او برایم درس مشقی است تا یاد بگیرم مقابل هر مشکلی میتوان کم نیاورد. مطمئن هستم حسین کاظمی یک بار دیگر سلامتیاش را به دست خواهد آورد و آن روز به زودی فرا خواهد رسید. برای چنین روزی دعا میکنیم.
251 251