معمای شماره ۱
زنی دوستش را به صرف شام به خانهی خود دعوت میکند. او برای شام کباب و پورهی سیب زمینی درست میکند. برای دسر، زن یک سیب را دو نیم میکند، یک نصفهی آن را به همراه مقداری خامهی شیرین به دوستش میدهد و بقیهی خامه در ظرف دیگری باقی میماند. زنِ میزبان نصفهی خودش از همان سیب را میخورد.
دوست زن بر اثر مسمومیت میمیرد، اما زنِ میزبان علیرغم اینکه از همان سیب خورده بود، زنده میماند. چه اتفاقی افتاده است؟
معمای شماره ۲
مردی به نام تام به همراه دوستش کریس روز یکشنبه را برای گردش به بیرون شهر میرود و پیش از آن برادرش دَن را از این موضوع باخبر میکند. شنبهی هفتهی بعد پلیس جسد تام را در جنگل پیدا میکند. دن میگوید که تمام هفته را مشغول کار بوده است. از طرفی، کریس را سرگردان، جایی در اتوبان پیدا میکنند. کریس میگوید که بعد از آنکه او و تام به مقصد رسیدند، او در جنگل گم شد و حالا تازه مسیر برگشت را پیدا کرده است. به تصویر بالا نگاه کنید و بگویید که کدام یک از آنها دروغ میگوید.
معمای شماره ۳
یکی از این مردان، به یکی از پنج نفر دیگر شلیک کرد و او را کشت.
دَن دیروز به همراه یکی مردان از بی گناه این جمع در یک مسابقهی ماراتن در شهر نیویورک شرکت کرد.
مایک قبل از نقل مکان به شهر، کشاورز بود.
جِف یک مشاور درجه یک در امور کامپیوتری است و قصد دارد هفتهی اینده کامپیوتر جدید بِن را برایش نصب کند.
قاتل ماه پیش یک پایش را از دست داد.
بِن اولین بار شش ماه قبل با جک آشنا شد.
جک از زمان وقوع این جنایت، گوشه نشین شده است.
دَن قبلاً الکل زیاد مصرف میکرد.
بِن و جِف آخرین کامپیوترهایشان را خودشان نصب کردند.
قاتل، برادر جک است. آنها در شهر سیاتل بزرگ شدند.
معمای شماره ۴
جسد مردی را در زمینی پوشیده از برف پیدا میکنند. تنها مدرک باقیمانده تعدادی ردپا وسط دو خط موازی بود. پلیس باید دنبال چه کسی بگردد؟
معمای شماره ۵
مرد ثروتمندی در کلبهی کوچکی به تنهایی زندگی میکند. این مرد به خاطر معلولیتی که دارد همهی خریدهایش را برایش ارسال میکنند. پستچیای که همیشه برای تحویل نامهها و روزنامه به کلبهی این مرد میرود، یک روز پنجشنبه متوجه میشود در کلبه نیمه باز مانده است. پستچی بعد از ورود به کلبه، با جسد غرق در خون مرد مواجه میشود. روی پیشخوان کلبه، دو شیشه شیر، روزنامهی روز دوشنبه، یک کاتالوگ، کاغذ تبلیغات و یک نامهی باز نشده وجود دارد. وقتی شرلوک هلمز به کلبه میرسد، به پلیسها میگوید که قاتل، مرد پستچی است. هلمز از کجا این را فهمیده؟
معمای شماره ۶
دو دوست به قصد کوهنوردی با هم به سفر میروند. اما فقط یکی از آنها از سفر بر میگردد و میگوید که دوستش هنگام بالا رفتن از کوه لیز خورده و مرده است. بعد از بررسیهای بیشتر، پلیس او را دستگیر میکند و به او میگویند که با آژانس مسافرتیای از آنها بلیت گرفته بود تماس داشتند و میدانند که او دوستش را کشته است. این مرد هیچ کس را از سفرشان باخبر نکرده بود. پس پلیس از کجا فهمیده که او قاتل بوده؟
معمای شماره ۷
مردی به نام ایوان به پلیس زنگ میزند و میگوید که جسد دوستش لیام را در ساحل پیدا کرده است. ایوان میگوید او خانهی ساحلی اش در کالیفرنیا را یک هفته در تابستان به لیام اجاره داده بود و حالا تازه از سفر کاری یک ماهه اش به آرژانتین بازگشته. او میگوید که هوای آرژانتین به شدت سرد بوده، اما وقتی پلیسها به محل میرسند فوراً متوجه میشوند که ایوان دروغ گفته است. به تصویر بالا نگاه کنید و علت را حدس بزنید.
معمای شماره ۸
کدام یک از افراد حاضر در تصویر بالا از اسباب بازی فروشی دزدی کرده اند؟ فقط تیزبینها میتوانند جواب بدهند.
راهنمایی: دزد، پسربچه نیست…
جوابها
۲- کریس دروغ میگوید. بعد از یک هفته سرگردانی در جنگل، چطور صورتش اصلاح شده و هیچ ریشی ندارد؟
۳- جِف قاتل مایک است. اما از کجا باید این را بفهمیم؟
جک قاتل نیست، چون برادر قاتل است.
دَن قاتل نیست، چون در ماراتن شرکت کرده، در حالی که قاتل به تازگی یک پایش قطع شده.
بِن قاتل نیست، چون تازه با جک آشنا شده، در حالی که جک و قاتل با هم بزرگ شدند.
ما میدانیم که جِف هنوز زنده است، چون میخواهد کامپیوتر جدید بِن را هفتهی دیگر برایش نصب کند.
مایک با جک بزرگ نشده.
اگر جک، دَن، بِن و جِف هنوز زنده هستند، پس مایک مرده است.
تنها نتیجهای که میتوان گرفت این است که جِف قاتل بوده است.
۴- کسی که ویلچر دارد.
۵- آخرین روزنامهی موجود در کلبه روزنامهی دوشنبه بوده و نبود روزنامههای سه شنبه و چهارشنبه نشان میدهد که پستچی از مرگ مرد ساکن کلبه خبر داشته و به همین خاطر برایش روزنامهای نبرده.
۶- مرد یک بلیت رفت و برگشت برای خودش و یک بلیت یک طرفه برای دوستش گرفته بود.
۷- وقتی در کالیفرنیا تابستان است، در آرژانتین زمستان است. اما این مرد روی صورتش جای آفتاب سوختگی دارد، بنابراین او نه در آرژانتین، بلکه در کالیفرنیا بوده.
۸- دزد، زنی است که لباس زرد به تن دارد.
طبق راهنمایی، دزد، پسر بچه نیست. از طرفی، این اسباب بازی فروشی عروسکهای کوچکی مثل خرس داخل کیف زن یا خرگوش داخل ساک مرد نمیفروشد. این اسباب بازی فروشی توپ میفروشد و زنی که لباس زرد پوشیده یکی از توپها را زیر لباسش پنهان کرده، طوری که باردار به نظر برسد.