«پسرکشی» آخرین ساخته محمدهادی کریمی است؛ فیلمی که در جشنواره فیلم سال قبل جایگزین «خورشید» مجید مجیدی شد و به نمایش درآمد. این جابه جایی انتظاراتی را نسبت به این فیلم مطرح می کرد که اکنون با تماشای آن در اکران آنلاین قطعا جایش را به آه و افسوس می دهد. کریمی سعی کرده در این سال ها به آثارش لایه ای از فلسفه دهد و در کنار همکاری با ستاره های سینمای ایران نظیر بهرام رادان، مهتاب کرامتی و… و انتخاب سوژه هایی متفاوت با سوژه فیلم های آپارتمانی، اثری متفاوت در سینمای ایران را ثبت کند. او این بار نیز مانند فیلم «کمدی انسانی» مخاطب را ناامید می کند. آن قدر او همه چیز را از رو بازی می کند و آن قدر در «پسرکشی» نمادها و نشانه های کلیشه ای به تصویر کشیده می شود که جایی برای تخیل و حتی برقراری ارتباط با پرده سینما برای او باقی نمی ماند. فیلم همان ماجرای معمول پدری است که در آرزوی داشتن پسری است و برای رسیدن به این آرزو ناامید از همسرش با زنی جوان عروسی می کند. فیلم با اتفاقاتی آغاز می شود که برای این زن سنتی و درمانده می افتد. آرزویی که باعث می شود تا چند خانواده درگیر شوند، آرزویی که سبب می شود نسل بعدی هم اسیر این خواسته شوند، آرزویی که سبب می شود تا درونیات خوب و بد انسانی نمود پیدا کند. هرچند فیلم نامه اثر با نام مجید برزگر گره خورده است، در شگفتی می مانید از این فیلم با داستان پیچ درپیچی که هیچ جذابیتی برای مخاطب خود قائل نشده است. مخاطب جلوتر از هرکسی می تواند حرکت بعدی شخصیت ها را حدس بزند غیر از یکی دو صحنه مثلا تلاش زن برای مادرشوهرکشی. داستان فیلم در دو مقطع دهه ۴۰ و ۳۰ سال بعد از آن شکل گرفته است. در دهه ۴۰ با بازی «ژاله صامت» درمانده از زایش یک پسر برای همسرش که هم به درگاه خدا می رود و هم به سراغ جادو و جنبل. این سوال از همان ابتدا برای کسی که در این برهوت فیلم ناگزیر شده است این اثر را انتخاب کند، پیش می آید که وقتی شاهکاری همچون «لیلا» از داریوش مهرجویی وجود دارد که با بهترین شکل توانسته است این درماندگی را به تصویر بکشد، چرا این ضجه های زن، درددل ها و مویه کردن هایش با دایه، گوشه گیری فرزند دخترش از عروسی پدرش و ناتوانی مادر در بردن او به مدرسه ، مصنوعی به نظر می رسد و بازیگران نتوانسته اند کاری بیش از ادای دیالوگ را انجام دهند. همین روند ادای کلمات به همراه نفس نفس زدن ها و حرکات کلیشه ای، صدا کلفت کردن ها یا نازک کردن ها تمام تلاش های بازیگران فیلم غیر از ژاله صامتی -بازیگر نقش اول- است. فیلم مدام هر آنچه را می بینید، دوباره به شما یادآوری می کند اما در عوض سوال های معمول را بی جواب می گذارد؛ سوالاتی که نمی دانید آیا هدف فیلم ساز و فیلم نامه نویس است یا فقط جابه جایی صحنه ها در هنگام تدوین. نمی دانیم ناگهان چگونه می شود که پسری می آید بعد از چهار دختر و دختران نیستند و تعداد سوالات بی جواب زیاد است. کارگردان در جشنواره گفته است: «من براساس یک شعر مولانا این فیلم را ساختم و آن، این بیت بود: «خون به خون شستن محال آمد محال».من این فیلم را ساختم تا بگویم ما چاره ای نداریم جز اینکه همدیگر را دوست داشته باشیم. من تلاش می کنم تمام رنج هایی را که داشتم به فراموشی بسپارم». با دیدن این فیلم به نظر می رسد سازندگان اثر تلاش کرده اند تا با ملغمه ای از تصاویری از زنان آسیب دیده و شعارهایی درباره ایران، فرهنگ، رنج زنان، سفر به گذشته، تاریخ و سنت و میراث فرهنگی، اشاراتی به رفتارهای مدیران دولتی کنونی، اشاره به گورهای دسته جمعی بازمانده از داعش، زنان پیشرفت کرده و مستقل مدرن امروز دربرابر زنان وامانده نسل پیشین و… مجموعه ای کامل از هر شعاری را گرد هم بیاورند. از فیلم های موفق سینمای ایران از پرده آخر، لیلا و خانه پدری و… نیز نشانه هایی را برداشته و تقلید کرده است. راستی فراموش نشود این اثری است به تهیه کنندگی صادق یاری متولد ۶۲ که با سریال های نمایش خانگی کرگدن و ممنوعه سعی کرده بود، حضور قدرتمندی داشته باشد اما این بار به نظر می رسد تنها خواسته است حضور در عرصه سینما را نیز تجربه کند که با گسترش کرونا و تعطیلی سینماها ناگزیر شده است به اکران فیلم در عرصه آنلاین رضایت دهد.