در این نامه آمده است:

عادل فردوسی‌ پور عزیز

همین اول بگویم که خبر کنار گذاشتن شما از برنامه‌ی نود و احتمالا حذف کامل شما از تلویزیون، مثل خیلی خبرهای تلخ دیگر این روزها، گرچه باعث تاسف است اما مطلقا تعجب‌آور نیست. حداقل برای من نیست. راستش به شنیدن چیزهای تاسف‌آوری که دیگر شگفت‌زده‌ام نمی‌کنند عادت کرده‌ام.

قبول دارم عادت زشت و خجالت‌آوری است؛ در واقع از آن عادت‌هایی است که خودش هم مایه تاسف است. با این حال گمان می‌کنم حتی اگر قرار باشد کسی از این اتفاق تعجب کند بیش‌تر باید از این جهت شگفت‌زده شود که چرا برنامه نود ۲۰ سال از تلویزیون ما پخش شد؟ دلایل زیادی وجود دارد که این برنامه باید سال‌ها پیش توقیف می‌شد نه پس از بیست سال. برنامه‌ی نود مثل برنامه‌ی «کلاه قرمزی» و احتمالا یکی دو برنامه‌ی دیگر (به جز این دو برنامه واقعا چیزی به خاطرم نمی‌رسد!) استثناهایی بودند بر قاعده‌ی قدیمی همه‌ی برنامه‌های تولیدی همه‌ی شبکه‌های تلویزیون و قبول کنید استثنا نمی‌تواند همیشه دوام بیاورد. 

تلویزیون، بنابر یکی از شگردهای قدیمی‌اش، به محض این که برنامه‌ای تولید می‌شود که مخاطبانی پیدا می‌کند، با این پیش‌فرض غلط که آن برنامه می‌تواند تریبونی برای انتقال «پیام‌هایی» باشد که خودش مایل است به «بینندگان عزیزش» بدهد، فورا گروهی از مهمان‌های سفارشی را به آن برنامه گسیل می‌کند و در این کار آن‌قدر افراط می‌کند تا همان‌ مخاطبان را هم فراری دهد. اما این شگرد قدیمی، به هر دلیل، برای برنامه‌ی نود کارایی نداشت و مهمان سفارشی نتوانست به نود راه یابد و از ظرفیت میلیونی و رشک‌برانگیز آن برای انتقال‌ پیام‌های کلیشه‌ای‌اش استفاده کند و این جرمی نابخشودنی برای نود بود.

به نظرم همین یک گناه کافی بود تا نود به محاق برود. اما برنامه‌ی نود گناهان دیگری هم داشت. یکی از بهترین‌شان این بود که گویی پنجره‌ و آینه‌ای بود برای دیدن خودمان. خود ناب و واقعی‌مان. وقتی چهره‌های شاد، خشمگین، پرهیجان، غمگین، بغض‌آلود، نگران، منتظر، مایوس، امیدوار و صورت‌هایی با انواع خصوصیات طبیعی دیگر را در قاب نود می‌دیدیم، که برخلاف آدم‌های کلیشه‌ای و عصاقورت داده و قلابی و مضحک برنامه‌های دیگر جعبه‌ی جادو ، خودمان را به خودمان ارجاع می‌دادند، طبیعی بود که لذت ببریم. این گناه، راز جذابیت نود بود. جذابیتی، که به هر دلیل، مطلوب تلویزیون نیست. تلویزیون، که به شهادت کارنامه‌ی عریض و طویلش، همواره شیفته‌ی مجریان کلیشه‌ای و عصاقورت و کم‌سواد و بی‌نمک و لوس و رسمی بوده، نباید و نمی‌تواند مجری نود را تحمل کند و این قابل درک است. 

برای من به وضوح روشن است که مدیران تلویزیون مفهوم «محبوبیت» را به خوبی می‌شناسند و خیلی خوب می‌دانند حذف چهره‌ی محبوب کاری منزجر کننده است. اما چرا این کار را می‌کنند؟ چون اصولا در تولید برنامه‌های کلیشه‌ای و پیام محور، «محبوبیت» به هیچ‌وجه شاخص مثبتی نیست. من می‌توانم فهرست مفصلی از گناهان نود را اینجا بیاورم و نشان دهم که مدیران تلویزیون در تحمل بیست ساله‌ی این برنامه اتفاقا سعه‌ی صدر نشان‌داده‌اند! دقیقا به همین دلیل است که همیشه از پخش هر برنامه‌ی نود شگفت‌زده می‌شدم. خب حالا با حذف نود، قطار تلویزیون به ریل همیشگی‌اش برگشت و تلویزیون به شکل کل منسجم و یکدستی از جنس کلیشه و کسالت درآمد. و چه خوب! حالا دیگر لازم نیست دوشنبه‌شب‌ها کارهای شخصی‌مان را کنار بگذاریم، کتاب ‌نخوانیم، فیلم نبینیم، موسیقی گوش‌ندهیم و هزار کار دیگر نکنیم تا فرصتی برای دیدن نود پیدا کنیم. مدیران تلویزیون هم البته می‌توانند آسوده‌تر بخوابند. اما یک پرسش مهم همچنان خواب مدیران را خواهد آشفت: با استحاله یا حذف برنامه‌های طبیعی و پربیننده و رویگردانی از خواست عمومی مخاطب دنبال چه هستیم؟ 

۱۷۱۷

منبع

hotnews • دسته‌بندی نشده • 6 سال پیش • dahio.com • 34



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها