این یادداشت در اصل در سه صفحه، که صفحه نخست آن حمد و ستایش الهی ـ عز شأنه ـ است و اینجا نیاوردم. اما دو صفحه دیگر آن که مع الاسف، انتهایش ناقص مانده، حکم یادداشتی را دارد که می توان محتوای آن را در نقدی افراطی های فقیهان و صوفیه در انتقاد از یکدیگر و بی توجهی به کمالاتی که وجود دارد، دانست. گویا خواسته است راه میانه ای را انتخاب کند. همین که او کوشیده است از فضای دسته بندی های رایج زمان خارج شده و راه میانه و معقول را انتخاب کند، یک ارزش است. از وصفی که نویسنده در باره خودش نوشته و کلمات و مفاهیمی که در این متن بکار برده، بر می اید که از نظر تربیت فکری، نظیر آخوند ملا محمد تقی مجلسی (۱۰۷۰) (و او هم مانند شیخ بهایی و فیض کاشانی) همزمان به فقه و درویشی می پرداخته است.
سید اسماعیل خاتون آبادی (۱۰۳۱ ـ ۱۱۱۶) ـ معروف به مدرس خاتون آبادی ـ از علمای بزرگ وقت اصفهان، مدرّس مسجد جدید عباسی و پدر میرمحمد باقر خاتون آبادی (م ۱۱۲۷) ـ ملاباشی شاه سلطان حسین صفوی ـ است.
شرح حال خاتون آبادی ها را می توان ذیل همین مدخل، در دانشنامه تخت فولاد ملاحظه کرد.
متن نوشته چنین است [شماره ها از ماست]
۱. اما بعد بر ارباب عقل و بینش و اصحاب ذکاء و دانش مخفی و پنهان نیست که کمال نوع انسان به جنس علم و فضل، و مفارق ساختن عرَض غفلت و جهل، و ذاتی نمودن عوارض فطرت و عقل، و فصل کردن ذمیمه ی افعال، و تکمیل نفس به صفات مرضیّه و شرایع الهیّه و عبادات سنیّه است،
۲. و چون این بنده داعی دوام دولت قاهره ی ابدی اسماعیل الحسینی الشهیر بالمدرس الخاتون آبادی مدتی مدید و عهدی بعید است که از ریعان صبی و عنفوان شباب عمر پرشتاب را به تکمیل علوم دینیه و تحصیل معارف یقینیه، و تأدّب به آداب نبویّه و سلوک مسالک مرتضویه، و به ارتیاض ریاضات حقّه در سلوک طریقت و تحصیل حقیقت صرف نموده ام، و در هر علم بهره و نصیبی، و در هر فنّ حصّه ای و حظّی از مواهب ربّآنی و فیوضات یزدانی و موهبت صمدانی،
۳. این خاک پای علما و درویشان خود را از برص عصبیّت و عناد و بهق تعصّب و فساد که شیوه ی اهل روزگار است بری و عری گردانید، و طبع را راضی نتوانست کرد که به طریقه ی اکثر خلق که به مقتضای «انا وجدنا آباءنا علی امّه و انّا علی آثارهم مهتدون» ربقه ی تقلید آباء را وجهه ی همّت خود ساخته و طوق تعصّب اجداد را به گردن اطاعت انداخته، و شیطان پندار و غرور را در طبیعت خود جای داده،
۴. چنان چه بعضی خود را از جمله فقهاء دانسته و اولاد فقها شمرده، مذمّت درویشان می نمایند، و معایب و مسالب ایشان را می شمارند که در حقیقت راست و حق است، لیکن از محاسن ایشان که ترک دنیا و تجریدست و تحلّی به اخلاق حسنه و تخلّی از اخلاق سیئه است چشم می پوشند،
۵. و برخی خود را درویش و صوفی نام نهاده اند و مذمّت علما و فقها می نمایند، به حبّ دنیا و رغبت درو به اشدّ رغبات، و خلوّ ایشان از اخلاق حسنه، و ترک عمل بر وفق علم، و معایب جماعتی که خود را منتمی به علما کرده اند که در آن معایب محق اند و راست گو، لیکن از محاسن علما و فقها که علم و دانش است که اصل کمال و لبّ است و به نصّ قرآن مجید و فرقان حمید و به اجماع کل بنی آدم از اهل ملل و شرایع و اهل شرک و الحاد و جمیع رسل و انبیاء کمال خاص انسانیت چشم پوشیده اند تا به مرتبه ای که بعضی علم را نقص و سدّ راه سالک شمرده اند در سلوک، و گویند که نظر در کتب و تعلم و تفکر سیاه کاریست، چنان که بعضی از عوام این طبقه گفته اند:
نتوان به خدا رسید از علم و کتاب / حجت نبرد راه به اقلیم صواب
در معرفت خدا براهین حکیم / چون جادّهاست در چراگاه دواب
۶. و ممکن است که این کلام ناشی از مشایخ عظام اولو البصایر و الاحکام ذووا البوارق و المحاسن الکرام نیز شده باشد، بنابر آن که علم را هر چند ناقص باشد بهجت و بهایی و رونق و طراوت و صفایی عظیم است، و این بهجت و صفا سبب عجب و نخوت می شود و سدّ راه علم کل می گردد که مقصود اصلی و وصول حقیقی است، چنان که مشاهد است این {در این جا متن تمام شده و مطلب ناقص مانده است}
۶۵۶۵