تحول حال و مقال ویژگی نوشدن و هر دگرگونی است و نوروز نماد رویش و زایش و نمود طبیعت و خلقت است. ولی حسب حال آدمی از جنس و سنخ دیگری است که اگر تاثر و تالمی بر آن راه یابد، چاره کار بس سخت و بل ناممکن است.
شاید به همین اعتبار مساله «ملال»، مهم و قابل اعتناست. ملال چیست و چه ممیزاتی دارد؟ فیلسوفان با طرح بحثی تحت نام «فلسفه ملال» سخنها گفتهاند و روانشناسان به عنوان نوعی اختلال نظرها ارائه کردهاند. ویتکنشتاین معنی آن را در این پرسش نهفته میداند: نمیدانم به کدام راه بروم دانش ضمنی که به عنوان یک نیاز انسان را به تفکر فلسفی وادار میکند. اما تجلیات ملال در ستیرهجویی خشونت، مصرف الکل و مواد مخدر، سوتغذیه یا مشکلات جنسی رخ مینماید.
با این همه، پرسش اصلی این است چرا متفکران به انحرافات و اختلال ملالی بیشتر از دیگران مبتلا هستند؟ اگر وجه اثباتی این پرسش درست باشد و در برداشت از واژه «ملال» همان رویکرد فلسفی مطمح نظر باشد، پاسخ را باید در کمالگرایی اهل فکر و نظر جستوجو کرد. چرا که کمال و ملال نسبت دیرینه دارند. هر چه آدمی کمالگراتر، تنهاتر است. انسان کمالگرا به غایت تنهاست و البته همین موقعیت خطر زاست.
او که دیگری را کج فهم و بعضا نافهم میداند، بیش از بقیه خود را محصور و محبوس میبیند. اگر ملال عوام با رابطه و گفتوگو مرهم مییابد. برای او تنهایی راهگشاست. با این حال همراهی، همسرایی، همرایی و همکلامی که نوعی همگرایی را سبب میشود در تخفیف ملال کارساز است.
اکنون در آغاز بهار، باغ طبیعت با عطر گل سنبل به استقبال ما آمده است و همه به واسطه کرونا تنها هستند. عوام و خواص! آنچه ملال انگیز است عدم مفاهمه و مکالمه است بین متفکران و توده مردم.
آن که تنهایی را ارج میدهد آیا قادر است مزایای آن را به تنهایان اجباری منتقل کند؟ البته «ملال» چند و چون بسیار دارد اما تا «نوروز» هست شاید راهی برای نوشدن افکار نیز باشد.
* استاد دانشگاه و دکتری مدیریت رسانه از دانشگاه تهران