۱. عاقبت بچهای که ناخنش را بجود
پیام اخلاقی: ناخن هایت را نجو!
این داستان درباره پسری است که عادت ناپسند مکیدن انگشتان و جویدن ناخن هایش را دارد. مادر پسرک گفته اگر این عادت زشت را کنار نگذارد، عاقبت تلخی در انتظارش است و خیاطی با قیچی بزرگی انگشتان او را قطع خواهد کرد. این داستان ترسناک بخشی از کتابی به نام Struwwelpeter نوشته (هاینریش هافمن) در سال ۱۸۴۵ میلادی است. این کتاب شش داستان را با مفاهیم مختلف در بر میگیرد: هر غذایی که جلویت میگذرند بخور، با حیوانات مهربان باش، ناخنها و موهایت را کوتاه کن و… این موضوعات در قالبی ترسناک به کودکان ارائه شده است.
۲. دخترک گریان
پیام اخلاقی: به هر چی داری راضی باش و دائماً گریه نکن!
این داستان درباره دختر کوچکی است که با وجود داشتن زندگی زیبا و خوب همیشه گریه میکند. مادرش به او هشدار داده که اگر زیاد گریه کند بینایی اش را از دست خواهد داد. دخترک سرانجام نه تنها بینایی اش را از دست میدهد بلکه چشمهایش از حدقه بیرون میآیند و روی زمین میافتند.
۳. عاقبت تقلید از پسرها
پیام اخلاقی: یک دختر باید رفتار دخترانه داشته باشد!
این داستان کودکانه درباره دختری است که رفتارهای پسرانه و گاهی بی ادبانه دارد و ذرّهای ظرافت و رفتار دخترانه در او به چشم نمیخورد. در پایان داستان او واقعاً به یک پسر با شغل دریانوردی تبدیل میشود. این داستان در سال ۱۸۵۹ میلادی نوشته شده است.
۴. شنل قرمزی
پیام اخلاقی: ضرورت عمل به نصیحت والدین
این داستان درباره دختری است که به نصیحت مادرش که گفته در مسیر رفتن به خانه مادربزرگ با غریبهها حرف نزن، عمل نکرده است. مشکل شنل قرمزی از نصیحت ناپذیری اش شروع میشود. این داستان میخواهد بچهها را بترساند تا از عواقب گوش ندادن به حرف بزرگترها بر حذر باشند. اصل این داستان به نسخه ایتالیایی قرن دهم با عنوان (مادربزرگ قلابی) برمی گردد و نسخههای زیادی از روی آن نوشته شده که معروفترینش داستان برادران گریم است.
۵. مکس و موریتز
پیام اخلاقی: شَرور نباش و دیگران را اذیّت نکن!
(ویلیام بوش) در سال ۱۸۶۵ میلادی داستانی درباره دو کودک نوشت که رفتارهای خبیثانهای داشتند، برای مثال با دادن دانههای سمّی پرندگان را میکشتند، خیاط را درون رود انداختند، مرغهایی که قرار بود پخته شود را میدزدید، موهای معلمشان را آتش زدند و در تختخواب عمویشان حشرات موزی انداختند. پایان این دو کودک در داستان تیره و تار بود و یک کشاورز آنها را تکه تکه کرد و گوشتشان را به عنوان غذا جلوی مرغابیها ریخت.
۶. ربکا
پیام اخلاقی: درها را محکم نکوب
این داستان درباره دختر خوبی به نام ربکا است. او فقط یک رفتار زشت دارد و درهای خانه یا هر مکان دیگر را محکم میکوبد تا بقیه را بترساند. سرانجام در یکی از این مردم آزاریها سنگ بزرگی روی سرش میافتد و میمیرد. این داستان را (هیلاری بیلوک) نوشته بود.
۷. پیرزن گونی به دست
پیام اخلاقی: بچهها زود بخوابند و بازیگوشی نکنند!
داستان پیرزنی به نام (ام عدل) در مناطق اطراف مدیترانه و سوریه، یک داستان قدیمی است. پیرزنی که یک گونی روی دوشش انداخته و بچههای شلوغ و بازیگوش را درون آن میاندازد و بالای کوه میبرد و در آنجا با تخت سوزنی و پوشاندن لباسهای ضخیم مجازاتشان میکند. پیزرن همیشه پشت پنجرههای خانهها میایستد و به حرفهای اهالی خانه گوش میکند تا بچههای خوب و بد را بشناسد. این داستان برای این است که بچهها شبها را زود بخوابند، زیرا پیرزن شبها کارش را شروع میکند.