اکنون حیفم میآید از این دیدارها یادی نکنم و خاطرات این دانشیمردان روزگارم را برای دوستانم نقل نکنم. چهارشنبه آخر هر ماه که محفل انس و همنشینی با خادمان فرهنگ ایران نصیب میشود و مائدۀ محقر میراث مکتوب برای استادان و معلمان ادب و حکمت و تاریخ، اسباب زیارت ایشان را فراهم میکند، گویی ابواب رحمت گشوده شده و شوق و شور و انبساط در چهرۀ کوشندگان دانش، باهر و ظاهر میگردد. انرژی مثبتی که از سلامها و درودهای این یگانههای دوران که آیتی از آیات حقند، در فضای مؤسسه جریان پیدا میکند، کم از دم مسیحایی نیست بر جانهای تشنه و بر دلهای خستهای که از بیوفاییها و جفاهایی که بر این خادمان فرهنگ میرود. چه میتوانند کرد جز تسلیم و رضا!
کاغذ گران میشود، کتابشان تجدید چاپ نمیشود. گاه در دست ممیزان کتاب گرفتار میشود و از آنان خواسته میشود فلان کلمه را بردارند یا فلان جمله را تغییر دهند یا فلان بند و پاراگراف را حذف کنند. گاه تصویر(پی دی اف) کتابهایشان در فضای بی درو پیکر اینترنت دست به دست میگردد و کسی را یارای حقخواهی نیست. سازو کاری هم نیست که بدانند ناشر چند نسخه چاپ کرده یا چند نسخه فروخته یا چند نسخه در انبار دارد؟ استادی از دائم الحضوران مجلس انس ماهانه، نقل میکرد کتابش کتاب درسی است و مورد رجوع دانشجویان، اما هر وقت به ناشر مراجعه میکند به او میگوید در انبار بهوفور وجود دارد.
ما البته برای این موارد راهکارهای معقولی در پیش گرفته ایم و پاسخگوی طرفهای قرارداد خود هستیم.
بگذریم که باز ناخواسته سفرۀ دل گشوده شد و از مسیر سخن به بیراهه رفتم. البته هر جا و هر وقت با اهل قلم و کتاب نشست و برخاست میکنی این گونه حرف و حدیثها به میان میآید؛ لاجرم بنده یا همدردی و یا از باب تشفی خاطر و تسکین دردها، سخنهایی بیان میکنم و گاه راهحلهایی اگر به خاطر قاصر برسد ارائه میشود.
هفتۀ پیش که برای زیارت قبور والدین و اخوانم به قم رفته بودم، توفیق دست داد تا احوالی از دو دست قدیمی و زحمتکش و رنجور خود بپرسم. علی رفیعی علامرودشتی، کتابشناس برجسته و نویسندۀ پرکار که سالها در دایره المعارف بزرگ اسلامی قلم زد و کتابهای عربی بسیاری را از سوریه و لبنان برای کتابخانۀ جلیل القدر آن مرکز فراهم کرد، قریب ده سال است که به علت عارضۀ مغزی کنج خانهای، نه درخور شأن او در قم، ایام را بسختی میگذراند و نیز دوست خوشقلم دیگرم جناب رضا بابایی. وی سالها ویراستار مجلۀ وزین آینۀ پژوهش بود و دوسه سالی است گرفتار بیماری صعب العلاج شده و به درمان مشغول است. او مدتی است در فضای مجازی خوش درخشیده و شیوا و دردمندانه و حقجویانه مینویسد و سخن دل اهل فرهنگ را با دستان لرزان خود بر صفحۀ سفید رایانه مکتوب میکند. لطف کرد و نسخهای از چاپ سوم کتاب «بهتر بنویسیم» خود را که سال 94 منتشر شده مزین به قلم نمود. پیشگفتار کتابش را با این بیت عطار نیشابوری شروع کرده که:
گر نبودی در جهان امکان گفت / کی توانستی گل معنا شکفت
با گفتوگو و شنیدن سخن اهل فرهنگ است که گرهها گشوده و گل معانی شکفته میشود. بهتر بنویسیم، کتابی است راهنمای نویسندگان و دانشجویانی که با مقالات علمی میتوانند مراتب تحصیلات تکمیلی خود را ارتقا بخشند و البته درست نوشتن هم شده گوهری نایاب.
برای علی رفیعی و رضا بابایی آرزوی بهبودی داریم و امیدواریم در آینده شاهد کارهای درخشان دیگری از آنان باشیم.