نگاهی به «وضعیت راهبردی» طرفهای مناقشه، مقدورات و محدودیتهای هر طرف و انگیزه و اهداف ایشان، تا حدودی نقشه احتمالات را واضحتر میکند.
اول: مورد ایران؛
مهمترین عنصر قدرت ملی ایران، «موقعیت ژئوپلیتیک» ما است. تاثیر کمنظیر این عامل، در مناسبات سیاسی منطقه و جهان، تاکنون ما را مستدام داشته و قدرتمندان عالم را برای فتح آن تحریک کرده است.در حقیقت، ایران در بالاترین درجه از قدرت و اهمیت ژئوپلیتیک غرب آسیا قرار دارد.«برتری ژئواستراتژیک» ایران نیز، وزن امنیتی و راهبردی ما را بهشدت افزایش داده است. در کمتر فراز تاریخی، مرزهای امنیتی و دست بلند دفاعی ایران، چنین شعاع گستردهای داشته است. «وزن قدرت دفاعی و هجومی» ایران، مهمترین عنصر بازدارندگی ما است. ساختار اداره قوا، تمرکز در قدرت، مدیریت سختافزاری، پشتوانه مردمی نظام و رویکرد ایدئولوژیک به امر دفاع و جنگ که حاصل آن را میتوان در قدرت «ایدئواستراتژیک ایران» تعریف کرد، از ویژگیهای اعتماد به نفس حاکمیت ما است. همین عنصر «ایدئواستراتژی»، پایه یک بعد بسیار مهم ژئواستراتژی و «قدرت ناموازنهسازی امنیتی» ایران است. اینها، برتری و نقاط قوت ایران را ساختهاند. اما این همه واقعیت نیست.طبیعی است که ایران در قدرت اقتصادی، شبکه تامین مالی، بنیه منابع قابل چرخش مالی و فهرستی از آسیبپذیریهای «غیرقابلذکر»، نقصانهایی دارد.نقصانهایی که حتما دیگران نیز از آن آگاهی دارند و البته خود نیز از مشابه آنها، آسیبپذیرند.
دوم: مورد آمریکا؛
مهمترین وجه ممیزه آمریکا، نفوذ جهانی قدرت اقتصادی و «قدرت استراتژیک دلار» است. پشتوانه این قدرت استراتژیک، توان نظامی آمریکا و نفوذ شبکه امنیتی و اطلاعاتی آن در حکومتهای منطقه است. تردیدی در قدرت نظامی آمریکا و نفوذ منطقهای آن نیست. نفوذ لابی صهیونیستی در ساختارهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی آمریکا نیز بیتردید است. مهمترین هدف آمریکا، «تجزیه ژئوپلیتیک منطقه» و ایجاد ترکیبی جدید از واحدهای سیاسی خُرد است. حفظ و پایداری ژئوپلیتیک ایران، مهمترین مانع در تجزیه و ترکیب جدید ژئوپلیتیک منطقه است. این، هدف غایی و بلند آمریکا است. در میان مدت، هنوز آمریکا بر تغییر رژیم و بافت اجتماعی ایران تمرکز دارد. ایالات متحده، اما در قلب نقاط قوت خود، پذیرای تهدیدات و آسیبپذیریهای منحصربهفرد است. مثلا، آمریکا جدا نگران غرق شدن ناوهای هواپیمابر در خلیج فارس است. گسترش ارتش پر حجم آمریکا در پیرامون ایران، مهمترین جنبه آسیب پذیری آمریکا است. این در حالی است که عوامل قدرت «ایدئواستراتژیک» ایران از هر سو تا دورترین نقاط منطقه گستردهاند؛ از ساحل مدیترانه تا عمق آسیای مرکزی و مرزهای چین و عمق هندوستان و… در مقابل واقعیات آمریکا، این نیز، یک واقعیت است.
شخص رئیسجمهور آمریکا در شرایط فعلی نقش بیشتری نسبت به ساختارهای تصمیمگیری و اقدام در آمریکا دارد. این، یک چالش ویژه است. این واقعیت هم میتواند فرصت محسوب شود و هم تهدید.در مجموع، نظر به شرایط حاکم بر فضای مناقشه ایران و آمریکا، اخلاق شخصی ترامپ، بیش از آنکه فرصت تلقی شود، تهدید است. تهدید برای آمریکا و تهدید برای مجموع شرایط.
سوم: مورد اعراب؛
مهمترین نقطهضعف و آسیبپذیری منطقه، دولتهای وابسته عرب هستند و ضعف ساختارها، عناد و وابستگی ایشان، رمز نفوذ قدرتهای بیگانه در منطقه است. اگر این دولتها و حاکمان، فقط اندکی خرد و استقلال رای داشتند، هیچ لزومی نداشت که سرمایههای حیاتی کشورهای منطقه به نفع قدرتهای بیگانه منهدم شود.به لحاظ آماری، عربستان و مجموعه متحدان منطقهای ریاض، بیشترین سطح درآمد ملی و منابع انرژی، سرمایه مادی، ذخایر ارزی، سختافزار نظامی و زیرساختها و تاسیسات پیشرفته حمل ونقل و بنادر و خطوط لوله و… را دارند، اما حقیقت این است که آمار بالا، نشانه قدرت امنیت ملی مطمئن و بهویژه شانس مقاومت در مواجهه با جنگ پرقدرت و چندلایه نیست.حسب شاخصهای امنیتی، این ویژگیهای سیاسی، اقتصادی و کالبدی عربستان و متحدان، مهمترین نقاط آسیب و ضربهپذیری آنها است.
سعودی و شرکا تصور میکنند، اگر یک بار هزینهای مثلا «چند تریلیون دلار» را بپذیرند، با پشتوانه آمریکا و اسرائیل، میتوانند برای همیشه سایه ایران را از منطقه کوتاه کنند. این، مهمترین اشتباه محاسباتی حکومتهای وابسته عرب است. ذهنیتی که بر مبنای شووینیسم قومی و حقارت بنا شده، تا آنجا که ظرفیتهای «تعامل درون منطقه» را فدای تصورات غلط خود کردهاند.بنابراین عربستان و شرکا با فهم غلط و ارزیابی اشتباه از «دامنه جنگ» و «ضریب تلفات»، بهشدت مشتاق وقوع جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران هستند.
چهارم: مورد اسرائیل؛
اسرائیل بهویژه در دوران نتانیاهو، نفوذ بیسابقهای در اندرونی اعراب داشته است. اینک عملاً اعراب در جبهه اسرائیل و در مقابل جبهه مقاومت ایستادهاند. هرچند اسرائیل در شئون اقتصادی، سیاسی و امنیتی آمریکا و حتی روسیه و اعراب نفوذ دارد، اما این، تضمینی برای پیروزی اسرائیل در یک جنگ گسترده و چند لایه نیست. اسرییل نقاط ضعف بسیاری در عرصه امنیتی و نظامی دارد. در طول هفتاد و پنج سال عمر «تجاوز و توسعه»، اسرائیل هرگز از هیچ جنگ طولانی، گسترده و چندلایه پیروز بیرون نیامده است.مهمترین نقاط ضربهپذیری اسرائیل، ضعف در عمق جبهه، عدم تحمل تلفات بالا، فقدان کنترل پشت جبهه و عدم امکان مقاومت در چند لایه متوالی از نبرد است.اینها، بزرگترین اهداف «جنگ نامتقارن» است. لیکن اسرائیل نیز مشتاق است که آمریکا، ایران را به جنگ بکشاند. حذف ایران از معادلات منطقه، نهایت آرزوی رژیم صهیونیستی است.
پنجم: سایر طرفها؛
ترکیه، روسیه و اروپا هر کدام در جایگاه خود نقش مهمی در وضع مناقشه ایران-آمریکا دارند.
ترکیه: ترکیه بنا به ملاحظات متعدد، تغییر در ژئوپلیتیک منطقه را بهشدت علیه خود میشمارد.
ترکیه، بزرگترین قربانی تجزیه و ترکیب ژئوپلیتیک منطقه پس از سقوط عثمانی در یکصد و سه سال پیش است. معاهده سایکس-پیکو، برای تجزیه عثمانی نوشته شد. پس، ترکیه دستکم در این یک مورد، نمیتواند در جبهه آمریکا بایستد.
اروپا: مهمترین نگرانی و وجه تمایز اروپا با آمریکا و اسرائیل، مساله امنیت مرزهای جنوبی بلکه عمق خاک اروپا است. هرگونه جنگ گسترده، در غرب آسیا، نه تنها هزینه سنگینی بر اروپا تحمیل میکند، بلکه تبعات حیاتی برای اروپا دارد. اروپا در بدترین وضعیت تاریخ معاصر خود قرار دارد. انبوه آسیبپذیریها و خطرات خارجی، اروپا را محاصره کرده است. اروپا تا جایی که کنترل امنیتی ایران، بدون جنگ میسر باشد با آمریکا همراه است. فراتر از آن را اما تحمل نخواهد کرد، مگر با فشار اقتصادی و سیاسی و امنیتی آمریکا.
روسیه: روسیه پس از آمریکا در رتبه دوم قدرت نظامی جهان قرار دارد، اما روسها بهلحاظ آماری در رتبه پنجم مجموع قدرت ملی قرار دارند. مسکو، در هر دوسوی جبهه مواجهه، منافع دارد. با ایران، اسرائیل، عربستان، آمریکا و همچنین با ترکیه، اروپا و دیگران.
برای روسیه، ایران یک فرصت بزرگ تاریخی است. ایران موجب شده که روسیه پس از چندین سده از بنبست اوراسیا خارج شود و از جنوب و جنوب غرب به آبهای آزاد مرتبط و متصل شود. جنگ بین آمریکا / اسرائیل و ایران، برای روسیه یک چالش بزرگ است. بهترین وضعیت بین «ایران و آمریکا»، از منظر مسکو، وضعیت «نه جنگ-نه صلح» است.
جنگ، روسیه را در موضع یک انتخاب بغرنج قرار میدهد و صلح، آن را از موقعیت ممتاز کنونی خود محروم میکند. بنابراین مسکو تا مرز «نه جنگ- نه صلح» پای مناقشه ایران و آمریکا ایستاده اما چنانچه جنگ آغاز شود، مسکو در مواضع سیاسی بهشدت طرفدار ایران و در عرصه اقدام، «بیطرفی فعال» را پیشه میکند.
ششم «سامانه شکلگیری جنگ»، یا «اوکتاگونال سیستم»؛
هشت عامل مهم «مدیریتپذیر» برای وقوع جنگ موثرند؛ چهار عامل غیرمادی و چهار عامل مادی.
عوامل غیر مادی، شامل؛ ادراک، اراده، انگیزه و هدف و عوامل مادی، عبارتند از؛ توان، سازمان، برنامه و اقدام. بهعلاوه، عوامل «مدیریتناپذیر»، نوعا نقش برتر را در جنگ دارند.
اینک، آمریکا و ایران، در هفت عامل (مدیریتپذیر)، کاملا آمادگی دارند و فقط «عامل اقدام» را موکول به «لحظه خاص» کردهاند. وقایع «غیر منتظره» و قابل انتظار میتواند «سامان شکلگیری جنگ» «Octagonal system» هر یک از دو طرف را برهم ریزد. با این احوال، عرصه مقابله، «فوقخطر»ناک است.
هفتم: نتیجه؛
همه عوامل موثر در وقوع برخورد بین دو طرف به لحاظ محاسبه راهبردی حاکی است که «وضعیت بسیار خطرناک» است. اما محاسبه «ضریب تلفات و دستاورد»، مهمترین عناصری است که پای «خرد راهبردی» را به میان کشیده است. طرفین مایلند در این دو مورد خود را برتر نشان دهند. ترس جبهه آمریکایی از کثرت تلفات و نگرانی از گسترش دامنه نبرد و شرایط «غیر قابل پیشبینی» تاکنون مهمترین عامل کنترل تصاعد بحران بودهاست. همین عناصر، تاکنون شرایط را به نفع «عدم جنگ» و نیز به نفع ما هدایت کرده است.