به بهانه ایام آیینی/ دینی و آمادگیهایی که از سوی باورمندان در قالب سوگ و شادی ابراز میشود، نگاهی به پیام اصلی دیانت اسلامی که توسط پیامبر(ص) و جانشینانش دنبال میشده، بایسته است.
۱. روز برانگیختهشدن محمد (ص) به پیامبری، برای مسلمانان در همیشه تاریخ گرامی بوده است. حقیقت آن است که خداوند برای بشر دو حجت قرار داده است؛ حجت درونی یا عقل که اساس درک و دریافت آدمی به شمار میرود و دیگری حجت بیرونی یا پیامبر/امام که سازکار زیست صحیح و برین را به آدمی نشان میدهد. این دو، در واقع هیچگاه جای دیگری را تنگ نمیکنند، گر چه در همیشه تاریخ، عدهای در صدد طرد یکی از آن دو بودهاند، به ویژه مدعیان دینی که بر طبل ناکارآمدی و سترونی عقل کوبیده و میکوبند، اما اینان بیش از هر چیز در صدد اثبات برتری عقل خویش بر دیگرانند نه چیز دیگر! آنچه در این نوشته کوتاه مدنظر است، گوهر پیام نبوی یا راز عظمت بعثت است. بیگمان، آنچه پیامبری را بزرگ کرده، عرضه چیزهایی نیست که بشر بهآسانی میتوانست با عقل و تجربه خویش به آنها دست یابد؛ پس، آورده دینی باید چیزی باشد که در نبود آن آدمیان راه دیگری را- به تعبیر دینی ضلالت و گمراهی- را میپیمودند.
۲. مهمترین پیام پیامبری/اسلام که رقمخوردن جهان متفاوتی را ایجاب کرد، چه بود؟ به بیان دیگر، جامعه برساخته نبوی (جامعه اسلامی) چه ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر جوامع انسانی متمایز میکند؟ البته، پاسخ به این پرسش، بهویژه در زمانی که برخی از مدعیان/متصدیان دین، آدمی را در مقابل آموزههای وحیانی/ پیام پیامبر خلع سلاح میکنند و عقل او را به هیچ میانگارند، آسان نیست.
۳. نگاهی به تاریخ پیدایش اسلام و مراحل تدریجی گسترش و نفوذ آن، تا حدی پژوهنده را به گوهر بعثت نزدیک میکند. بعثت با یک پیام معنا یافت؛ باور به خدای یگانه که هم آفریدگار هستی است و هم پروردگار آن و این خلاف ذهنیت بسیاری از شریعتباوران و حتی دستهای از اخلاقاندیشان است. پیامبر نه برای معرفی خداوند یا کشاندن مردم از عبادت خدای دیدنی (اصنام و اوثان) به خدای نادیدنی (الله) مبعوث شد، نه برای انجام دستهای از اعمال عبادی یا تنظیم روابط انسانی که امری پساایمانی اند، چون همه اینها اموری متفرع بر گوهر اصلی آن به شمارند. دانسته است که مردم عصر ظهور/ عربان، خداوندانی را در اشکال و اندازههای مختلف میپستیدند و همه امور زندگی خویش را نیز بر پایه اعتقاد به آنها تنظیم میکردند؛ آنان هم خدا داشتند، هم عبادت میکردند و هم به اخلاقیاتی پایبند بودند، آنچه پیامبر برای آن مبعوث شده بود، فراتر از این حرفهاست.
۴. پیامبر(ص) گرچه در آغاز با «اقرأ باسم ربک الذی خلق» به پیامبری رسید، اما هدف اصلی وی قرائت و خواندن نبود، چرا که خواندن و نوشتن در جهان آن روز نه ناشناخته بود، نه امری شگفتانگیز و دستنیافتنی مینمود. غرض اصلی و پایهای آن حضرت، توجهدادن به خدایی بود که مالک یکتای همه هستی بوده و کسی نمیتوانست در کنار او به شراکت بایستد. اگر الله(خدای اسلام) اندکی انعطاف نشان میداد و خدایی/ واسطههایی- به تعبیر قرآنی شفعایی(یونس/۱۸)- را در کنار خویش میپذیرفت، چنان که عربان میطلبیدند، اسلام چیز جدیدی نداشت.
۵. گوهر بعثت، نفی هر خدایی غیر از الله (خداوندگار عالم) است و همین باور مایه رستگاری آدمی شمرده شد (تاریخ یعقوبی، ج. ۲، ص. ۲۴)، اما ویژگی مهم این خدا، در نادیدهبودن یا عالم و شنوا و … بودن او نبود؛ زیرا، عربها نیز خدا/ خدایان خود را با همین صفتها شناسایی و پرستش میکردند و اگر جز این بود، هرگز به سراغ آن/ آنها نمیرفتند. آنچه خداوندگار پیامبر/ اسلام را از دیگر خدا/ خدایان متمایز میکند، یگانگی او در مقام آفرینندگی و عدالت او در افاضه فیض یا برابری همگان در پیشگاه او بود و طبعاً هیچ انسانی در مقام خلقت، متمایز از دیگران نبوده، چنان که در عرصه زندگی، نسبت ویژهای با او نمیتواند داشته باشد. نفی خدایگان زمینی، نحل/۳۶). البته این سخن برای آنان که به دنبال بتسازی خداوندگارند، سنگین مینماید، چون اینان با رویکرد تبعیضی به خداوندگار، برتری خویشتن را به رخ دیگران کشیده و رسما در ستیز با پیام نبوی اند! این همه اصرار بر ناانساننمایی پیامبر که با صراحتهای قرآنی در تعارض است، در همین نگره سودجویانه ریشه دارد، همانطور که در دیگر ادیان آسمانی نیز رخ نموده بود.
۶. ابن سعد در طبقات (ج. ۱، ص. ۱۹۹) و مجلسی در بحارالانوار (ج. ۱۸، ص. ۴۲۲) و همچنین دیگران آوردهاند: رسول خدا (ص) در نهان و آشکار مردم را به دین دعوت میکرد و به دنبال آن، شماری از جوانان و کمتوانان جامعه به او گرویدند؛ بهگونهایکه شمارشان زیاد شد، اما عربهای مشرک همچنان به آوردههای آن حضرت بینظر بودند و واکنش تندی نشان نمیدادند و حتی هنگامیکه از کنار مجالس آنان میگذشت، او را به یکدیگر نشان میدادند و میگفتند: جوان (غلام) عبدالمطلب از آسمان سخن میگوید؛ تا اینکه از خدایان آنها بد گفت و از هلاکت پدرانشان که بر کفر مرده بودند، حرف زد. آن زمان آنان برآشفته شده و دشمنی آغاز کردند. پس تعالیم فرهنگی و اجتماعی و آموزههای اخلاقی ایشان، برای مشرکان گزندگی نداشت تا آن که از خدای آنان سخن گفت. مشرکان بهخوبی میدانستند نفی خدا/ خدایان آنان، به معنای نفی همه ترتیبها، نظمها و نظامهای اجتماعی جامعه عرب بود و با پذیرفتن خدای اسلام، همه منافع و اعتباری که برای خود ساخته بودند، از دست میدادند؛ به همین سبب کوشیدند تا میان پیامبر و خدایان خویش صلحی برقرار سازند که نشد (رک: مسند احمد، ۱/ ۲۲۷)!
بهراستی گوهر بعثت محمد (ص)، نه اثبات خدا یا بیان صفات ذاتی و عرضی او، بلکه معرفی خدایی یگانه بود؛ خدایی برای همه و همه برابر در پیشگاه او؛ بهگونهایکه هیچ کس حق ندارد به بهانه ارتباط با او، خود را برتر از دیگران انگاشته و برای خویش امتیازی قائل شود، چنان که پیامبرش خود چنین زیسته بود!
* دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی