محافظهکاران جوان در عرصه سیاست به هر نوع عدالتخواهی، انگ میزنند و آن را فانتزی مینامند. آنان هرگونه اعتراض علیه وضع موجود را همنوایی با «دشمن» تفسیر میکنند تا هزینه تغییر را بیش از پیش بالا ببرند، اما با این کار، از یک سو عدالتخواهی را «زیرزمینی» میکنند و از سوی دیگر، غایت انقلاب و هدف بنیادین آن را نادیده میگیرند.
در عرصه فرهنگ، محافظهکاران هراسی ندارند تا حتی «یاران انقلاب» را با کوچکترین بهانه (مثلا نقد یک فیلم) میلیشیا و تروریست بخوانند. وانگهی، ابعاد دیکتاتوری این طیف به تازگی چنان گسترش یافته که تحولخواهانِ درون جریان انقلاب را تحت فشار میگذارند تا فقط قرائت و نظر آنان از فرهنگ و هنر و سینما را ترویج کنند، در غیر این صورت از مخالفان خود در خبرگزاریهای رسمی به عنوان «جوخههای ترورِ هنر انقلاب» یاد میکنند. [برای نمونه؛ نک: یادداشت آقای وحید جلیلی که منتقدان رد خون را تروریست نامید؛ فیلمی که از قضا فیلم محبوب نگارنده نیز هست.]
باری، گام دوم را نمیتوان با «تخریب از درون» برداشت و دایره انقلاب را تنگتر از قبل کرد. برای تحقق این گام باید روش و منشِ «ضدتحولخواهان» را شناخت، نشانههای کوچکِ این دیکتاتوری جدید را جدی گرفت، از قبیلهگرایی و انحصارطلبی در جریان انقلاب برحذر ماند، علیه دشمنان عدالتخواهی و آزاداندیشی سکوت نکرد و اجازه نداد که انقلاب دوباره چون گذشته به پای منافع شخصی و محفلی تجزیه شود.