بطورکلی نسلی که از آن بهعنوان دهه هشتادی نام میبریم انعکاس و محصول رویکرد پست مدرنیستی در جامعه ایران است. این تئوری که نام دیگرش ساختار شکنی است، اصول و مولفههای سنت و مدرنیته را به چالش میکشد و در حالت تردید و نفی قرار میدهد. مصرف کننده رویکرد پست مدرن، طالب کثرتگرایی، سیالیت و مخالف سرسخت هرگونه وحدتگرایی است. این نسل بر اساس آموزههای پست مدرنیستی، هرگونه رفتاری که به اقتضای سنتی بودن، از حرمت اجتماعی برخوردارند را بهچالش بنیادی فرا میخواند. آنچه که این روزها بر ایران میگذرد جنگی است بین حاکمیت سنتی با نسلی که محصول رویکرد ساختار شکنی در همه ابعاد آن است. در واقع حاکمیت سنتگرا و عاملیت ساختار شکن توامان کنش متناقضی را در صحنه خیابان بروز میدهند که به پولاریزه شدن جامعه انجامیده است.
گفتنی است که سبک تربیتی والدین امروزی، برخلاف اصول خانوادههای سنتی و اقتدارگرا که فرزندان امکان و فرصت ابراز وجود نداشتهاند، بر مبنای گفتگو و الگوهای متقاعد کننده شکل گرفته، لذا دهه هشتادیها بر اساس نوع اجتماعی شدنشان، آزادی و مطالبهگری آموخته شده در نظام خانواده را، به ساختار سیاسی نیز تعمیم دادهاند؛ دهه هشتادیها بر خلاف نسل ما در دل تکنولوژی و شبکههای اجتماعی متنوع رشد کرده و کمترین رابطه را با رسانههای رسمی داشتهاند در واقع عوامل اجتماعی شدن نسل جدید، تفاوت معناداری با شیوه تربیتی نسل ما دارد لذا آن اطاعتپذیری و حرف شنوی که نسل سنتی بر آن تاکید داشته و برای ما ارزش محسوب میشد برای اعضای جدید جامعه تبدیل به امری ضد ارزش شده است، زیرا چارچوب نظری حاکم بر تفکرات نسل جدید، انتقادی است. جالب است بدانید که در گذشته رابطه خانواده با فرزند، یک رابطهی مکانیکی و یکسویه بود یعنی خانواده فرزند را اجتماعی میکرد اما امروزه فرزندان نیز در حوزه مطالبهگری سیاسی و مدنی والدین را اجتماعی میکنند.
علیرغم اینکه دنیای ما محدود به شهر و روستایمان بوده است اما نسل جدید در دهکده جهانی رشد کرده است، لذا نمیتوان از این نسل انتظار داشت که همانند یک مصرف کننده منفعل منتظر بماند تا نسل گذشته، سبک زندگیاش را ترسیم کند. در واقع یکی از شاخصههای مهم دهه هشتادیها مطالبهگری است. بر همین اساس مشاهده میکنیم که سبک زندگی به اشکال سنتی را نمیتوان به آنان تحمیل کرد شاید این نسل با کنشگری سیاسی و تشکیلاتی آشنا نباشد اما مطالباتش را بخوبی میشناسد و بهطور مشخص خواستههایش را بیان میکند، دهه هشتادیها برخلاف نسل ما که قدرت را امری بلامنازع تلقی میکردیم بر این عقیدهاند که ساختار حاکمیت بایستی در خدمت مطالبات مردمش باشد وگرنه مقبولیت اجتماعیاش را از دست خواهد داد، لذا از منظر اعضای جدید جامعه، قدرت، کارکردی بجز تحقق مطالبهگری مردم نخواهد داشت، این سطحینگری است که تصور کنیم با اقلیتی فریبخورده، لذتطلب، یا لمپن روبهرو هستیم، در واقع ما با نسلی مطالبهگر و هوشمند روبهرو هستیم که نهتنها نظم دستوری را بر نتافته، بلکه تلاش مستمری دارد تا حاکمیت را در شرایط پاسخگویی نگه دارد.
جامعهشناس*
4747