فسادهای مالیِ پی در پی و در حجم بالا، ممکن نیست مگر این که ساختار سیاسی فشل شده باشد. اختلاسها و فسادها، علاوه بر آسیبهای اخلاقی و سیاسی پیام دیگری دارد. نشانهای که متاسفانه دیده نمیشود. حجم گستردهی اختلاسها و فسادها( خرد و کلان)، نشان میدهد چیزی در ما در حال فروریختن است. و آن، “احساسِ تعلق” به یک ملت و یک سرزمین و سرنوشت مشترک است. احساسی که اگر نباشد، ملت، شکل نمیگیرد و اگر از دست برود، هویت و هستی یک ملت با خطر مواجه میگردد. ساختاری که حتی نمیتواند از خود محافظت نماید.
آن که دست در جیب سرمایههای ملی میبرد، آن که به غارت بیت المال مشغول است و آن که بی اعتنا به اعتراضات اجتماعی در کار حیف ومیل اموال ملت است، همگی در یک چیز مشترکند. در این که احساسِ تعلق به ملتشان را از دست دادهاند. از این رو چنین بی مهابا و بی مسئولیت، جامعه را از درون تهی میکنند و بر سفرهی ملت، نان تلخ فقر مینشانند.
چیزی در ما در حال فرو ریختن است.
هیچ کس برادرش را غارت نمیکند، مگر این که پیش از آن، حس برادریش را از دست داده باشد. در هر یک از ما آن احساس تعلق و پیوند و آن هویت جمعی و اجتماعی و ملی دچار آسیب شده است. اگر آسیب نخورده بود، جنگلهای شمال چنین رو به ویرانی نمیگذاشت، اختلاس و فساد کمتر بود، مافیای خانوادگی و صنفی، بیداد نمیکرد، صدای رنج و فقر را میشنیدیم، دستهای لرزان بیماران را میگرفتیم و داروی تقلبی به آن ها نمیفروختیم. اگر ما هنوز “ما” بودیم، در مرداب و گردابی چنین هولناک گرفتار نمیشدیم. اما ما چرا “ما” نشدیم؟ چرا ملت از درون در حال فرسایش است؟
نیاز به بازگویی نشانگانِ ترکِ تعلق و سست شدن پیوندهای اجتماعی (و حتی خانوادگی)، نیست. به هر کجا سربگردانیم، آنها را میبینیم. حاکمان نیز میبینند.واقعا چیزی در حال فرسودگی و سقوط است. چیزی که اگر از دست برود، آنان نیز از دست خواهند رفت. پس اگر صرفا از دریچهی منافع شخصی و منفعت طلبانه هم باشد، باید نگران فرو ریختن سازهی اجتماعی پیوندها باشند، زیرا اگر فرو بریزد، آنان نیز زیر آوار آن خواهند بود.
1717