آش تلویزیون زیادی شور شده است. روزی نیست که از این رسانه خبری عجیب به بیرون درز نکند. تا چندی پیش دلسوزان کشور فریاد میزدند و مینوشتند و میگفتند با این رویهای که رسانه ملی در پیش گرفته، همین مخاطبان وفاداری را که با خوب و بدش ساخته بودند و زمان دو شبکهای بودن به پایش ایستاده بودند، از دست میدهد. همین هم شد، آنقدر ندانمکاری کرد، آنقدر کار را به دست غیر متخصصان سپرد و رفتار یکجانبه و انحصارطلبانه در پیش گرفت که بین مردم از رسانه ملی به رسانه میلی تغییر نام داد و حتی صدای معتقدان به انقلاب و نظام و اسلام را در آورد. حالا وقتی به تلویزیون نگاه میکنیم رسانهای را میبینیم که رفتارهای غیرحرفهای و برنامههای حاشیهساز غیرحرفهای در آن موج میزند. نه مخاطب عادی از آن راضی است، نه نخبگان فرهنگی و سیاسی نه حتی کسانی که عمرشان را در این رسانه گذراندهاند. خیلیها دیگر حاضر نیستند به عنوان مهمان در این رسانه حضور پیدا کنند، همانطور که تلویزیون ندیدن به فضیلتی تبدیل شده که آدمها آن را با صدای بلند و تفاخر جار میزنند. در ادامه همه این اتفاقات که از کم و کیف آن احتمالا بیخبر نیستید تصمیم گرفتیم با احسان شریعتی درباره تلویزیون و رسانه ملی گپ بزنیم.احسان شریعتی، استاد دانشگاه و صاحبنظر فلسفه است. او در این گفتوگو از ماهیت رسانهها سخن میگوید و از اینکه چرا تلویزیون ما باید با خطمشی که دارد، در عوض پیشبرد اهدافش به بیاعتمادی مردم عادی و خواص دامن میزند.
یکی از مشکلاتی که این روزها در تلویزیون با آن مواجهیم، خلأ حضور روشنفکران، استادان و متخصصان در این رسانه است. چرا بزرگان علم و فرهنگ کمتر به این رسانه اعتماد میکنند؟
بهطور کلی تلویزیون حتی در خارج از ایران مدیومی است که به عمومیت داشتن شناخته میشود و وجه مردمی بودن نقطه قوت آن است، خصوصیاتی که ناشی از گستردگی، فراگیری و تاثیر تبلیغاتی آن است. البته امروز به دلیل وجود اینترنت، رادیو و تلویزیون مقام دوم را در قدرت فراگیر یک رسانه صوتی و تصویری دارد اما نقطه قوت این فراگیری گاهی به نقطه ضعف هم تبدیل میشود و تلویزیون را به یک رسانه سطحی که عمومی هم هست، تبدیل میکند. پدیدهای که فقط به ایران مربوط نیست و متفکران جهان در کشورهای سرمایهداری هم گاهی مایل نیستند، رسانهای شوند مگر در یک برنامه تلویزیونی خاص. مثلا ژان پل سارتر تصمیم میگیرد از یک روزنامه عامیانه که مخاطب زیادی دارد، بهره ببرد تا گزارش سفر کوبا را ارایه کند، بنابراین روشنفکران معتقدند به ندرت از برخی برنامههای خاص باید استفاده کرد تا پیامی به تودهها برسد.
آیا رسانه اصلا باید برای جذب چهرههای فرهیخته تلاش کند؟
باید ابتدا دانست که سیاست تبلیغاتی و خبری هر قدرت و کشور و نهادی چیست. برخی رسانهها حرفهای هستند و برای اثبات حرفهایگریشان، خود را حقیقت جو نشان میدهند و برای اعتبار خود از جناحها و صداهای مختلف استفاده میکنند. در کنار این رسانههاشان، رسانههایی هستند که خط تبلیغاتی و ایدئولوژیک آشکاری دارند و مواضع ابتدایی میگیرند. بهطور مثال خود خبرنگار در رسانه از کسی که از او پرسش میکند، بیشتر موضع دارد. این رویکرد حرفهای نیست و رسانه را بیاعتبار میکند. وقتی از ایران هم حرف میزنیم باید ابتدا دید سیاست خبری و فرهنگی عمومی که صداوسیمای ملی تعقیب میکند، چیست. متاسفانه از گذشته خط خاصی بر صداوسیما حاکم بوده که حتی نمیتوان گفت این خط کل حاکمیت است بلکه چیزی جناحی است.
این رویکرد میتواند برنامههای علمی، فلسفی و… را هم تحتالشعاع قرار دهد؟
بله، اگر برنامه تاریخی فکری و حتی فرهنگی از رسانه پخش شود، چون از یک خط خاص پیروی میکند، بیاعتبار میشود چون حتی در خنثیترین بحثهای علمی و فلسفی و مذهبی و عقیدتی هم این خط ورود کرده و سانسور ایجاد میکند، پس برنامه نمیتواند موفق باشد. هرچند این خط در همه رسانهها وجود دارد اما حرفهای بودن ایجاب میکند که به صورت آشکار نشانش ندهیم. مثلا یک برنامه تاریخی از تلویزیون پخش میشود اما مثل کتابهای درسی آموزش و پرورش، نوعی تحریف تاریخ در آن وجود دارد که به دلیل سلایق و تحلیلهای خاص، این خط فرمایشی باید اعمال شود. البته خوشبختانه از دهه ۷۰ به بعد و بعد از اصلاحات، در فضای عمومی نوعی گشایش به وجود آمده که کمی هم در صداوسیما تاثیر گذاشته شده است. اکنون تلاش میشود برنامههایی گفتوگومحور ساخته شود که تنوع فکری بیشتری در آنها وجود دارد یا از دو طرف مخالف دعوت میشود که با هم مناظره کنند، اما باز هم این خط مصنوعی در آن آشکار است. آثاری هم گاهی تولید میشوند که چنین خطی را کمرنگتر دنبال میکنند.
با این حال این یک ضرورت است که حتی برای تبلیغ یک خط فکری باید تحمل اندیشههای دیگر نیز در برنامهها باشد و دو طرف بحث از تحمل ارزشهای یکدیگر صحبت کنند. به قول فرانسویها هر برند تبلیغاتی و کالایی برچسبی دارد. با رویکردهایی که صداوسیما دارد روی آن هم این مهر و برچسب خطی بودن خورده است و شما به دلیل خطی بودن و زنده نبودن برنامهها نمیتوانید در تلویزیون شرکت کنید.
یعنی زنده نبودن برنامه برای خود شما یک ملاک بوده است؟
چندی پیش از من دعوت شد در برنامهای به نام «میدان انقلاب» حضور پیدا کنم و حرف بزنم ولی من قبول نکردم چون برنامه ضبطی بود نه زنده. ما پیش از این برنامهها و مستندهای مختلفی را دیدهایم که در آنها حرفهای فرد تقطیع میشود و ماهیت موضوع تغییر میکند. مثلا مستندی در سینما ساخته میشود که درباره بازرگان است اما علیه بازرگان است.
در برنامههای تلویزیونی هم گاهی از حرفهای من سوءاستفاده میشود. بنابراین روشنفکران و نیروهای فرهنگی به تلویزیون نمیروند، چون این برچسب که تلویزیون جای معتبری نیست، وجود دارد. ممکن است از شما سوءاستفاده شود یا حرفهایتان ناقص بیان شود.
وقتی رسانهای اعتبار خود را از دست بدهد، میتواند جایگاهی برای بیان حرفهای مهم – اعم از مسائل دینی تا مسائل استراتژیک – باشد؟
این روش ابتدایی در موضعگیریها حتی برای مسائل عقیدتی و علمی و امنیتی هم روش خوبی نیست. بحث فقط بحث علمی نیست، جایگاهی است که یک رسانه رسمی دارد که معمولا گفته میشود ملی است. اگر صداوسیما بیاعتبار یا سطحی باشد، یعنی شما شکننده هستید و خودتان تیشه به ریشه خود زدهاید. هوشمندانه رفتارکردن در یک رسانه اهمیت بسیاری دارد.
چه میتوان کرد تا رسانه ما به سمت استانداردهای حرفهای حرکت کند؟
باید به جای فیلترینگ و پارازیت برنامههای معتبر بسازیم و اتفاقا از مخالفان هم دعوت کنیم در آنها شرکت کنند. یکی از مدافعان اصلی ما افکار عمومی است که اگر با ما باشند جنگطلبان و توطئهگران نمیتوانند موفق باشند و گرنه ما باختهایم. صداوسیمای ما به قول مردم اگر میلی نباشد و ملی باشد – یعنی برای مردم باشد – میتواند اعتباری در جهان اسلام ایجاد کند. شما میبینید که یک روحانی که تسلطی روی تاریخ ندارد در تلویزیون حاضر میشود و از تاریخ میگوید و آن را تحریف میکند. این کار چه اعتباری ایجاد میکند؟ دهها مثال دیگر هم در این زمینه وجود دارد که نوعی کاریکارتور از رسانه میسازد. در تلویزیون سریالی چون «معمای شاه» میسازند و تحریفاتی در تاریخ انجام میدهند که بیشتر به نفع سلطنتطلبهاست.
این اتفاقات سطحی در دیگر برنامهها هم دیده میشود. در زمینه مذهبی میبینیم که در همه اعیاد و ولادتها و شهادتها از یک نوع برنامهسازی استفاده میشود. تلویزیون در برنامههای مناسبتی بیشتر سراغ سبک مداحی هیجانی میرود و کمتر به محتوا اهمیت میدهد درحالی که باید تاریخ وقایع را بررسی کند و اطلاعات به مخاطب بدهد که بهطور مثال حضرت فاطمه(س) که شخصیت مهم تاریخ اسلام است، چه کسی بوده است، اما حجمی از مناسبتها و مراسم بیمحتوا در دهه فاطمیه از صداوسیما پخش میشود. برنامههای علمی هم همینطور است. ما نوابغی داریم که در جهان میدرخشند اما در تلویزیون از آنها حرفی به میان نمیآید، یا فیلمهای ما در جشنوارهها جایزه میگیرند اما در تلویزیون خبرشان منعکس نمیشود.
به نظر شما این رویکردها به مدیریت تلویزیون برمیگردد یا ناشی از حضور غیرمتخصصهاست؟
بحث یک مسوول و یک نفر نیست. یک رویکرد و سیاست در این رسانه است که باعث میشود من محقق برایم کسر شأن باشد که آنجا بروم. البته بعضی میروند و بحثهایی هم شکل میگیرد اما در یک حالت کلی کمتر کسی علاقه دارد به تلویزیون برود. چنین برنامههایی هم اینقدر استثنایی هستند که انگار از دستشان در رفته است؛ ولی معمولا میبینید در این همه کانال یک برنامه جدی یا سریال جدی دیده نمیشود. باید یک تصمیم عمومی و جدی و کلان گرفته شود تا خطمشی دیگری در صداوسیما به کار برده شود و از این طریق برای اعتبار این رسانه اعاده حیثیت شود.
چرا تلاشی برای تغییر این رویکردها صورت نمیگیرد؟
وقتی گزارشهای غلط در تلویزیون انعکاس یابد امر به مسوولان مشتبه میشود که همه چیز خوب است. رویکرد امروز تلویزیون پروپاگانداست، یعنی ترویج و تبلیغ عقاید از پیش پذیرفته که مشکلش این است که بر اثر تکرار امر را بر خود گوینده مشتبه میکند.
در آن طرف هم رسانههایی مثل «ایران اینترنشنال» و «من و تو» هستند که آنها هم بیاعتبارند و برنامههایی میسازند که دروغ است یا در مورد انقلاب ۵۷ برنامهای میسازند که من که در بطن انقلاب بودهام، میدانم تحریف است. ما هم اگر بخواهیم به این شکل رفتار کنیم مردم به سمت آن رسانهها میروند و دیگر به تلویزیون توجهی نخواهند نداشت. امروز اخبار در اینترنت و شبکههای اجتماعی موجود است و مخاطب اگر سراغ روزنامه «اعتماد» یا صداوسیما میآید به دلیل رسمیتی است که این رسانهها به اخبار میبخشند، پس بهتر است از تکصدایی جلوگیری کرد و به سمت آزادی حتی برای عقیده مخالف رفت.
اعتماد