سینماسینما، علی ظهوری راد: سودابه مرادیان فارغالتحصیل مدرسه سینما و تئاتر از دانشکده هنر دانشگاه تهران است و بلافاصله پس از فارغالتحصیلی فعالیت خود را در زمینههای فیلمسازی، فیلمنامهنویسی و تدوین آغاز کرد.
او مستندهای تلویزیونی زیادی درباره زنان روستایی ایران و همچنین مستندهای مستقلی با موضوع جنگ و جنون مانند «ماشین روز قیامت»، «قصه خاک سوخته»، «مهین» و «صداهایی علیه آنها» ساخته است. بیشتر آثار او با مضمون زنان، مسائل اجتماعی و آسیبهای روانی ناشی از جنگ ساخته شدهاند.
مرادیان در سال ۲۰۰۹ به آمریکا مهاجرت کرد و به کار خود در آنجا ادامه داد. او اولین فیلم سینمایی بلند خود، «پولاریس»، را در سال ۲۰۱۴ در لسآنجلس و سیاتل جلوی دوربین برد. «پولاریس» یک درام اجتماعی است که مرادیان تلاش کرده چیزی فراتر از معنای ظاهری داستان را در آن برای مخاطب هوشمند جای دهد تا دیدن فیلم بیش از یک تجربه سرگرمیساز، تجربهای برای برانگیختن حس حقیقتجویی مخاطب و نگاه بهتر او به جهانی باشد که در آن زندگی میکنیم.
حضور خانم مرادیان در آمریکا باعث شد به جای مصاحبه رودررو که میتواند جذابتر و چالشیتر باشد، به این چند سوال اکتفا کنیم، تا شاید در زمان حضور ایشان در ایران بتوانیم بیشتر در مورد زوایای مختلف «پولاریس» صحبت کنیم.
پولاریس» در ظاهر یک داستان روانشناسانه دارد که گرههای آن در طول فیلم باز میشود، اما با توجه به نشانههایی مثل وحشت از بمبگذاری در کوچه یا انفجار جنگی در عراق یک فرامتن میتوان در آن یافت که معناهای بیشتری به فیلم میدهد. این مسئله تا چه حد آگاهانه در زمان نوشتن فیلمنامه شکل گرفته و تا چه حد این فرامتنها به غنیتر شدن داستان فیلم کمک کرده؟
«پولاریس» در واقع درباره اثرات روانی جنگ است که به نوعی نتیجه و در ادامه فیلمهای من درباره این موضوع است؛ فیلمهایی مثل مستند «ماشین روز قیامت»، «مهین» و «قصه خاک سوخته». از ابتدا موضوع جنگ و بیماری پیتیاسدی باران پررنگتر بود، ولی کمکم مسائل مربوط به مهاجرت و زندگی خانوادگی او را بیشتر کردیم تا ابعاد دیگری از این موضوع هم دیده شود؛ اینکه چطور جنگ به نحوی غیرمستقیم خانواده، اجتماع و حتی نسلهای بعد را از لحاظ روانی تحت تاثیر قرار میدهد.
تا بخش عمدهای از فیلم اصرار بیش از حد پوریا برای بازگشت به ایران کاملا متضاد طرز تفکر تعداد زیادی از جوانانی است که به هر قیمت سودای خروج از کشور را دارند. این ترس را نداشتید که تماشاگرهای کمحوصلهتر نسبت به این مسئله دافعه داشته باشند و سالن را ترک کنند؟
تماشاگر کمحوصله که اصولا نباید به دیدن این نوع فیلمها برود، ولی تماشاگران دیگر، امیدوارم به من اعتماد کنند، چون این شخصیتها را میشناسم و سالها از نزدیک شاهد زندگی آنها بودهام. شخصیت پوریا کاملا واقعگرایانه ترسیم و بسیار دقیق و درست توسط آقای بهرام رادان اجرا شده، چون ایشان هم شناخت درستی از ایرانیان خارج از کشور دارند و بسیار درست لهجه ایرانی – آمریکایی این کاراکتر را بازی کردند. پوریا مرد جوانی است که قدرت و امکانات مالیاش را در آمریکا- به هر دلیلی- از دست داده و ایران در حال حاضر برای او گوشه امنتری است؛ چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ رابطهاش با باران که در حال فروپاشی است و به همین دلیل اصرار دارد به ایران بازگردند. از طرفی، اطمینان دارد با کمک مادر باران که در تهران است، نفوذ و کنترل بیشتری روی او خواهند داشت.
روند پیشرفت داستان و تعلیقهایی که در آن به وجود میآید، تا حدی یادآور آثار اصغر فرهادی است، اما بدون وجود تقلید تنها این شکل داستانگویی را در یک بستر جدید و به شکلی متناسب با این بستر و جغرافیای جدید روایت میکند. آیا این شباهت اتفاقی است، یا تنها یک الگوی خوب برای اینگونه داستانهاست؟
هر فیلم و داستانی الگوی مناسب خودش را میطلبد. به نظرم برای فیلمی شبیه «پولاریس»، که در یکی دو لوکیشن محدود با تعدادی شخصیت محدود اتفاق میافتد، تعلیق امری حیاتی است و خب، خانم ثمینی که یکی از نویسندگان این فیلم هستند، استاد تعلیق در فیلمنامهنویسیاند. من از دنیای مستند و فیلمسازی مدرن و تجربی میآیم و سعی میکنم قصهگویی، میزانسنها و شخصیتهایم هم مستند و واقعی به نظر برسند و در ساختار سینمایی هم تجربهای نو و متفاوت اجرا کنم.
در پایان فیلم باران را میبینیم که برای دیدن پسرش میرود، اما این ملاقات را نمیبینیم. ضمن اینکه پایان فیلم بخشی از یکی دو روایت فیلم است که دیگری هم قبلا پایانی نهچندان روشن داشته. آیا از نظر شما این استفاده از پایان باز است، یا داستان فیلم پایانی مشخص دارد که علامتهای آن در طول داستان نهفته؟
«پولاریس» دو داستان موازی دارد که در طول فیلم جلو میروند و در انتها به هم گره میخورند. نشانههایی در این دو هست که تماشاگر دقیق میتواند آنها را دنبال کند و ابعاد دیگری از قصه و شخصیتهای فیلم را کشف کند. پایان فیلم هم کاملا روشن است و اگر من اینجا توضیح بدهم و حتی خود سوال شما، «خطر لو رفتن داستان» دارد برای کسانی که هنوز فیلم را ندیدهاند. همینقدر بگویم که باران در صحنه ماقبل آخر در یک تماس تلفنی همه چیز را توضیح میدهد و چیز مبهمی باقی نمیماند. بههرحال فکر میکنم هر فیلمی- به نوعی- پایان باز دارد، چون معمولا سرنوشت تکتک شخصیتهای فیلم را به شما توضیح نمیدهند.
«پولاریس» چه مسیری را از نگارش تا تولید طی کرد و آیا از نظر شما این فیلم یک تولید مشترک است و میتوان به آن به چشم فتح بابی برای تولید آثار دیگری توسط ایرانیان ساکن آمریکا نگاه کرد؟
مسیر نگارش تا تولید خیلی خیلی طولانی است و تنها به تعریف اول و آخر آن اکتفا میکنم تا بقیهاش بماند برای فرصتی دیگر. سال ۱۳۹۲ داستان اولیه این فیلم را نوشتم که کمی متفاوت بود و اسمش هم آرورا بود. داستان را برای باران کوثری و پارسا پیروزفر نوشته بودم که هر دو از دوستان من هستند و امکان کار در آمریکا و توانایی بازی به زبان انگلیسی هم داشتند و حتی اسم کاراکتر باران هم پیشنهاد باران کوثری بود. بعد با نغمه ثمینی (که قبلا با هم فیلمنامه «رویای هفتم» و «سایهها» را نوشته بودیم) شروع به گسترش فیلمنامه کردیم. کمکم به دلایل مختلف و طولانی شدن زمان نگارش و مسائل مختلف پیشتولید و غیره، باران و پارسا از پروژه دور شدند. شخصیتهای اصلی داستان هم تغییراتی کردند. کاراکتر باران دورگه ایرانی- اروپایی شد و آلیتسیا باخلدا که یک بازیگر سرشناس لهستانی- آمریکایی است و در فیلمهای مطرحی در لهستان و آمریکا مانند فیلمهای اندری وایدا بازی کرده، به پروژه ملحق شد و تا حدی زبان فارسی را هم برای این پروژه یاد گرفت. آقای بهرام رادان را هم که در آن زمان کانادا بودند، بالاخره پیدا کردیم. خوشبختانه فیلمنامه را دوست داشتند، نقش پوریا را قبول کردند و به پروژه ملحق شدند و بعد به دلایل مختلف و مسائل پیچیدهای که برای فیلم پیش آمد، مسئولیتهای تهیهکنندگی فیلم را نیز در دست گرفتند. باید بگویم بدون حضور ایشان این پروژه انجام نمیشد، که داستانش طولانی است و فیلم درنهایت پاییز سال ۱۳۹۳ کلید خورد.
فیلم و فیلمنامه در اتحادیههای اینجا ثبت شده بود و باید با قوانین همین اتحادیهها ساخته میشد. بازیگران و گروه پشت صحنه آمریکایی هم که قرارداد بستند، همه از حرفهایهای این رشته بودند، که با کمترین دستمزد به خاطر پیام انسانی و ضد جنگ فیلم و حمایت از فیلمهای هنری به من اعتماد کردند و به گروه ملحق شدند. با یک سرچ ساده اینترنتی میتوانید ببینید هر کدام از بازیگرها یا عوامل پشت صحنه در چه پروژههایی کار کردهاند. فقط به طور مثال صدابردار فیلم، تابهحال هفت بار کاندیدای اسکار شده و در فیلمهایی مثل «آواتار»، «فارست گامپ»، «اسپایدرمن» و… کار صدابرداری کرده. در بخش ایران هم خانم رویا تیموریان قبول کردند نقشی کوتاه افتخاری بازی کنند و آقای کارن همایونفر هم موسیقی زیبای فیلم را ساختند. قبل از آقای همایونفر با زبیگنیف پرایزنر (آهنگساز فیلمهای کیشلوفسکی) صحبت کرده بودم که به دلیل تداخل با پروژههای دیگر ایشان مجبور بودیم حداقل یک سال صبر کنیم، یا از مجموعه کارهای ساختهشده و آماده (ولی شنیدهنشده) ایشان استفاده کنیم که من موافق نبودم. بنابراین با آقای کارن صحبت کردیم که انصافا موسیقی ایشان همه را اینجا مبهوت کرد.
در مورد بخش دوم سوالتان باید بگویم این فیلم یک تولید مشترک نیست. به نظرم بیشتر یک همکاری مشترک بین هنرمندان ایران و آمریکا محسوب میشود. متاسفانه فیلمهایی با موضوع ایرانیان در آمریکا که تصویر واقعی از ایرانیان و مهاجرت نشان بدهد، زیاد ساخته نمیشود. یکی از کلاسهایی که من در آمریکا درس میدهم، موضوعش این است که چگونه فرهنگها و نژادهای مختلف در فیلمهای آمریکایی ارائه و نشان داده میشوند، تا دانشجوها به قول معروف سره را از ناسره تشخیص دهند و تحت تاثیر تبلیغات منفی رسانهها و فیلمها قرار نگیرند. همیشه برای بخشی که درباره خاورمیانه صحبت میکنم و میخواهم فیلمی ایرانی- آمریکایی با تصویری واقعی از ایران نشان بدهم، مشکل دارم و نمیتوانم مورد مناسبی پیدا کنم که فیلمی خارجی، تصویر درست و واقعی از
ما نشان بدهد. خانم میرا نایر، کارگردان سرشناس هندی- آمریکایی، جمله زیبایی دارد که میگوید: «اگر ما داستان خودمان را نگوییم، هیچکس دیگری آن را نخواهد گفت.» پس بد نیست شرایط برای تولید اینگونه فیلمها بیشتر فراهم شود.
اگر نکتهای هست که به نظر شما تماشاگر لازم است قبل از دیدن «پولاریس» بداند تا فیلم را بهتر درک کند، به آن اشاره کنید.
برای دیدن «پولاریس» باید قبل از هر چیز همه پیشفرضها و انتظاراتشان را بیرون در سینما بگذارند، چون نه فیلم و نه بازی بازیگرانش، شبیه هیچ فیلم دیگری نیست و بهتر است فقط با خودش مقایسه شود، نه با اثر دیگری. بخش زیادی از فیلم به زبان انگلیسی و با زیرنویس فارسی است، ولی مطمئن باشند که آنقدرها سخت و پیچیده نیست که آزارشان بدهد. با تجربهای که از نمایش این فیلم در فستیوالهای مختلف و با تماشاگران از ملیتهای مختلف دارم، به نظرم هر تماشاگری با بخشی از داستان ارتباط برقرار خواهد کرد و دوستش خواهد داشت. بازی بازیگران فیلم بهخصوص پوریا و باران که خارج از ایران هم بسیار تحسین شدند، اینقدر جذاب است که تماشاگر را همراه کند. البته که تماشاگر باهوش ایرانی نکتهها و نشانههای بیشتری را هم در داستان پیدا میکند؛ نشانههایی که من و خانم ثمینی بیش از یک سال رویش کار کردیم و در طول قصه چیدیم.
نکته دیگر اینکه فیلم از لحاظ فنی با بالاترین کیفیت صدا و تصویر ساخته شده و من امیدوارم با کیفیت مناسبی در سالنهای سینمای ایران نمایش داده شود و زحمات کل گروه به نتیجه برسد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه