باید همیشه به قدری آماده و تیزهوش باهوشی که از تک موقعیت هایی که در زندگی نصیبت می شود به بهترین شکل ممکن استفاده کنی، یعنی فکر کنی که این شاید اولین و آخرین موقعیتی است که به دستت آمده و باید از آن به بهترین شکل ممکن بهره ببری. درست مثل یک مهاجم شش دانگ که در یک بازی نفس گیر قدر پاس طلایی را میداند و وقتی در موقعیت گلزنی قرار میگیرد، نهایت بهره را از آن میبرد و توپ را می اندازد ته تور، یعنی همان جایی که نهایت کامیابی است.
بازیگرها هم در طول دوران حیات هنری یشان حداقل یکبار هم که شده در موقعیت گلزنی قرار می گیرند، برخی قدرش را می دانند و آن را گل می کنند و می شوند ستاره، برخی هم نه. حالا حکایت بهنوش طباطبایی است که بعد از دو سال دوری از سینما، با پیشنهادی روبه روشد که حکم یک «پاس گل تو در» را برایش داشت. پاس گلی طلایی که باید قدرش را می دانست و از آن به بهترین شکل ممکن استفاده می کرد. «سیما»ی «رد خون» همان پاس گل طلایی بود که محمدحسین مهدویان آن را برای طباطبایی ساخته و پرداخته کرده بود.
مهاجم شش دانگ وقتی در موقعیت گلزنی قرار می گیرد تمرکز می کند و تیزهوشی ثانیهای به خرج می دهد و ضربهاش را می زند و تمام. اما قرار گرفتن یک بازیگر شش دانگ در موقعیت گلزنی، یعنی آغاز یک ماراتن نفس گیر، شروع جان کندن برای به ثمر رساندن نقش و جلب اعتماد پاسور، یعنی همان کارگردان کار. لحظه خلق کاراکتر از همین نقطه استارت می خورد، خلقی که بازیگر برایش باید جانفشانی کند. کاری که بهنوش طباطبایی در «رد خون» انجام داده و توانسته از موقعیت به دست آمده به بهترین شکل ممکن استفاده کند. او محور محرک درام «رد خون» است. اما می داند که باید به اندازه بازی کند، درست مثل همان مهاجم که می داند که برای به ثمر رساندن پاس طلایی فقط یک ضربه بزند و تمام، چون هر ضربه اضافه ای یعنی به هدر رفتن موقعیت.
طباطبایی هم در «رد خون» همین کار را انجام داده به اندازه و در چهار چوبی که برایش تعیین شده بازی کرده و همین موجب شده تا مخاطب در رویارویی با او هیچ رد و نشانی از خود طباطبایی نبیند و تمام قد با «سیما» روبه رو شود. بهنوش طباطبایی بدون خودنمایی، بدون جیغ و فریاد نقش سیما را به سرانجام برساند.
۲۴۱۲۴۳
منبع