تجدد جریانی فکری به معنای استفاده انسان از دانش، فناوری و توان تجربی خود برای تولید، بهبود و تغییر محیط خود است.

اگر چه امروزه تفکر تجدد (مدرنیته) و تمدن متجدد با بحران هایی جدی مواجه است – و به عقیده برخی ، دوران جدیدی با نام پست مدرن (پساتجدد) در حال شکل گیری است – اما بنا به دلایلی، شناخت و راهیابی به این تفکر هم چنان بر ضرورت خود باقی و پا برجاست که از جمله این دلایل می توان به شناخت اندیشه پست مدرنیسم و دوره پست مدرن که به شدت ، منوط و مشروط به فهم و شناسایی اندیشه مدرنیسم (تجدد گرایی) است اشاره کرد . چرا که در واقع پست مدرنیسم و پست مدرن چیزی جز نقد و چالش با مدرن و مدرنیسم نیست .
بنابراین اگر بپذیریم که دوران تجدد در غرب به طور کامل رو به سپری شدن است (که این فرض ، خود مخالفان زیادی دارد) اما از آن جا که بسیاری از کشورهای غیر غربی، در بدایت راه مدرن سازی، رشد و توسعه هستند – و حتی گاه در نزد بسیاری از این جوامع دستاوردها و مؤلفه های جهان متجدد و حتی آداب و رسوم آن جزو آرمان ها، آرزوها و انگاره ها محسوب می شود – اما، باز هم شناخت دقیق و ژرف کاوی تجدد و تجددگرایی و عناصر آن و جدا کردن سره و ناسره آن کاملا ضروری و اجتناب ناپذیر می نماید .
مفهوم تجدد (مدرنیته)
اصطلاح مدرن (modern) را با مفاهیمی; چون جدید، نو و امروزی می توان معادل دانست . واژه مدرنیته (modernity) رانیز معمولا با مفهوم تجدد و واژه مدرنیسم (modernism) را با تجدد گرایی و نو گرایی برابر می دانند . با وجود این که این دو مفهوم گاه هنگام کاربرد به جای هم به کار می روند، اما واقعا دو مدلول متفاوت – و در عین حال مرتبط با هم – دارند . در تعریف اصطلاح مدرنیته یا (تجدد)، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد . از این رو اکثر تعاریف ، مدرنیته را یک «دوره » تاریخی و در نتیجه یک پدیده زمان مند و مکان مند می دانند .
«آنتونی گیدنز» – جامعه شناس مشهور و معاصر – در یک تعریف مقدماتی و ابتدایی، مدرنیته را این گونه معرفی می کند: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی، تشکیلات و سازمان های اجتماعی اشاره دارد که از قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و دامنه تاثیر و نفوذ آن نیز کم و بیش در سایر نقاط جهان بسط یافت » . بنابراین به طور خلاصه می توان گفت که مدرنیته، یا تجدد; یعنی «شیوه زندگی جدید و امروزی » . و به عبارتی مشخص تر می توان گفت: مدرنیته، یا تجدد عبارت است از «مجموعه اوصاف و ویژگی های تمدن جدید که در طی چند قرن اخیر در اروپا و امریکای شمالی ظهور کرده است » . پس باید توجه کرد که مفاهیمی از قبیل جهان جدید، تمدن جدید، تمدن مدرن یا انسانی مدرن و . . . همگی با مفهوم مدرنیته در ارتباط تام هستند .
شناخت مدرنیته، عناصر و مؤلفه های آن در واقع مساوی است با شناخت تحولات و چرخش های فکری ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و . . . که در قرون اخیر اتفاق افتاده است . «گئورگ زیمل » فیلسوف و جامعه شناس آلمانی نیز در یک تعریف ، مدرنیته را «شکل عینیت یافته و مجسم شده فرهنگ مدرن » می داند . به عقیده وی اوج عینیت و تجسم فرهنگ مدرن در پول و با پول است .
مدرنیته همواره خود را در ستیز و چالش با کهنگی، کهنه پرستی، رکود، عقب افتادگی، توسعه نیافتگی و نیز در ستیز با هر گونه قدمت و سنت قرار می دهد و در واقع کشش و تمایل آن به سوی آینده است . به همین خاطر، تمدن جدید – علی رغم بسیاری از جزمیت ها و مطلق اندیشی هایش – مدعی است که دستاوردهای خود را نیز به عنوان جریان هایی سیال و غیر قطعی تلقی می کند و آنها را فقط تا اطلاع ثانوی معتبر میشمارد.
قلمرو زمانی و مکانی
اگر تجدد، یا مدرنیته را عبارت از یک دوره تاریخی بدانیم ، مسلما آغاز و تولد، قلمرو و محدوده، و چه بسا مرگ و پایانی خواهد داشت . در مورد آغاز این دوره نیز آرای ناهمگرا و ناهمگونی وجود دارد . گیدنز – هم چنان که گذشت – تولد و شروع آن را از قرن ۱۷ می داند، اما بیشتر محققان شروع رسمی آن را از قرن ۱۸ – هم زمان با دوره روشنگری – به حساب می آورند . عده ای دیگر نیز آغاز تدریجی این دوره و این شیوه از زندگی را از اواخر قرن ۱۵ – مقارن با دوره رنسانس – دانسته اند .
در مورد مکان این پدیده، یا فرآیند تاریخی آن نیز جوامع غربی (اروپا و امریکای شمالی) در واقع موطن و مولد تجدد بوده اند و به صورت نشانه و مظهر مدرنیته در آمده اند . بنابراین تعابیری، چون جهان جدید، فرهنگ و تمدن مدرن می تواند نام دیگری برای تمدن کنونی غرب باشد . اما در عین حال باید توجه داشت که این سخن به معنای محدود کردن جغرافیای تجدد نیست .
در مورد پایان و زوال عمر مدرنیته و تمدن مدرن نیز آرا مختلف و متفاوتی ارایه شده است . برخی از محققان غربی، بحران های جدی و نابسامانی هایی را که امروزه، روند تجدد – عملا و نظرا – با آنها مواجه شده است، را نشانه های کهولت و بلکه احتضار و رو به زوال رفتن آن تلقی کرده از به وجود آمدن دوران جدیدی به نام پسا مدرن، یا پست مدرن (postmodern) خبر می دهند . کسانی نیز باپذیرفتن بسیاری از بحران ها و چالش ها معتقدند: تمدن مدرن قادر است با بازنگری و بازسازی مؤلفه های فکری و تمدنی اش، خود را از ورطه بحران و هلاک برهاند . «هابرماس » یکی از اندیشمندان مشهور معاصر، طرفدار جدی این تفکر بوده و برای نجات ایده و فرهنگ مدرن تاملات فراوانی دارد . کسانی نیز اساسا دوره پست مدرن و اندیشه پست مدرنیسم را مولود و زاییده مدرنیته و مدرنیسم – و لازمه نوآوری و باز اندیشی آن – تلقی می کنند و با در مقابل قرار دادن آن دو با هم مخالفند . بدین حساب پست مدرنیته، یا پست مدرن، شکل و شمایل جدید و سازوکاری نوین از مدرنیته و مدرنیسم خواهد بود .
عرصه های تجدد
اگر مدرنیته و تجدد را نامی برای خصایص و ویژگی های تمدن و فرهنگ جدید غرب بدانیم، پس می توان نتیجه گرفت که تمامی عرصه های حیات غربی در واقع جزو قلمرو و حوزه استحفاظی مدرنیته است; به عبارت دیگر فرآیند مدرنیته تمام عرصه های زندگی و تمدن جدید را تا آن جا که توانسته فتح کرده است . در واقع عرصه و سیطره مدرنیته شامل حوزه های گوناگون فکری و عملی; از قبیل فلسفه، علم، معرفت شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، دین، اخلاق ، سیاست ، هنر ، ادبیات و . . . می شود . از این رو پروژه و طرح مدرنیته مدعی بوده است که در همه این حوزه ها، و همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی بهترین تفکر و «بهترین شیوه زندگی » را به ارمغان خواهد آورد . در واقع نوید قطعی و جازم تمدن متجدد، از ابتدا این بوده است که با زدودن خرافات، موهومات، سنت ها، اسطوره ها و . . . و با پیروی از عقل و خرد (reason) و با اتکای به علم (science) انسان را به آرمان شهر، مدینه فاضله (utopia) و به امنیت، رفاه، نیکبختی و سعادت خواهد رساند .
تجددگرایی (مدرنیسم)
در مورد معنای این واژه نیز اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد . هم چنین باید دانست که این مفهوم در حوزه های مختلفی به کار می رود، در یک معنای عام – صرف نظر از معانی خاص آن – می توان گفت: تجدد گرایی، یا مدرنیسم عبارت است از «فرهنگ و فلسفه تمدن مدرن »، یا به تعبیری می توان آن را «جهان بینی، یا شیوه نگرش و گرایش انسان متجدد و عصر جدید» دانست .
در واقع مدرنیته یا تجدد، تبلور عینی و تجسم یافته دنیای جدید است و مدرنیسم یا تجدد گرایی، تبلور عقیدتی و احساسی این دنیاست .
مدرنیسم، ایده ها و تئوری های خود را جهان شمول دانسته و آن را برای سعادت بشریت، لازم و با کفایت تلقی می کند . به عبارتی، این تفکر، تحقق مدرنیته غربی در سراسر جهان را، ممکن، یا ضروری و به هر حال مطلوب می شمارد . به همین خاطر است که از ابتدا داعیه های جهانی و جهان شمولی را در سر می پرورانده است .
متجدد سازی (مدرنیزاسیون)
متجدد سازی، یا مدرن سازی (modernization) عبارت است از سیاست و فعالیتی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که به طور آگاهانه و با هدف تشابه و نزدیک سازی جوامع غیر مدرن به اوصاف جوامع مدرن صورت می گیرد . به عبارت دیگر، مدرن سازی عبارت از فرآیندی است که بر اساس آن جوامع سنتی به سوی همه، یا بعضی از شاخص های جوامع مدرن (مانند پیشرفت علمی ، رشد اقتصادی ، توسعه های سیاسی و تحولات فرهنگی و فکری) حرکت می کنند . بنابراین اگر فرآیند متجدد سازی بخواهد به صورت تام و کامل صورت پذیرد، مسلما با غربی سازی (westernization) مساوی و هم معنا خواهد شد .
زمینه های شکل گیری تمدن متجدد
ناگفته پیداست که زمینه ها و بسترهای متعددی لازم است تا تحول بزرگ تمدنی به وجود آید، از عوامل و زمینه های فکری و فلسفی گرفته، تا عوامل اجتماعی و سیاسی . با این حال می توان همه این عوامل و زمینه ها را در چهار رویداد بزرگ خلاصه کرد:
۱ . جنبش و عصر رنسانس (نوزایی)
۲ . جنبش اصلاح دینی (رفرماسیون)
۳ . جنبش و دوره روشنگری
۴ . انقلاب صنعتی
در واقع این چهار رویداد هم عامل شکل گیری پروژه و پدیده تجدد بوده اند و هم عامل تثبیت، تداوم و تکامل آن .
جنبش و عصر رنسانس :
این جنبش تقریبا از قرن ۱۴ و در واکنش به تفکرات، رفتارها و سنت های قرون وسطایی شکل گرفت . در اواخر قرون وسطا، روحیه و رویه اصحاب کلیسا، دنیا طلبی و فساد آنها و نیز خشونت گرایی و فشارهایی که بر اندیشمندان می آوردند، زمینه را آماده بروز یک انقلاب سهمگین فکری و فرهنگی کرده بود . از همین رو از قرن ۱۴ گرایش شدیدی به فرهنگ انسان گرایانه یونان باستان پیدا شد که این گرایش با عناصر و آموزه های مسیحیت اولیه نیز پیوند خورد و فرهنگی نوین و عصری جدید بنام رنسانس را به وجود آورد . خصیصه بسیار مهم این دوران – که جزو مبانی و عناصر مدرنیته و جهان مدرن تا به امروز می باشد – بروز جنبش و تفکر انسان گرایی، یا اومانیسم (humanism) بوده است .
بر این اساس در جهان جدید «انسان » و حقوق او در مرکز تاملات و تلاش ها قرار می گیرد .
عصر رنسانس تا قرن ۱۶ ادامه یافت و میراث فراوانی برای دوره های بعد و تمدن جدید باقی گذاشت .
جنبش اصلاح دینی :)reformation)
این جنبش در قرن ۱۶ به رهبری «مارتین لوتر» آغاز شد . در واقع این جنبش با انگیزه های دینی و برای اصلاح کلیسا سر بر آورد و با عقاید رسمی کلیسا; از جمله معصومیت پاپ ها و مرجعیت کلیسا – برای تفسیر دین، متون دینی و نیز با مسائلی چون فروش عفو و بخشش الهی و فروش غرفه های بهشت، و با فساد موجود در میان اولیای کلیسا – در افتاد . نتیجه این نهضت منجر به تشکیل مذهب پروتستانتیسم (protestantism) و کلیسای پروتستان شد .
جنبش و دوره روشنگری :)enlightenment)
باید مهمترین عامل در تثبیت و تئوریزه شدن مدرنیته و تمدن مدرن را در همین دوره; یعنی قرون ۱۷ و ۱۸ دانست . و در واقع به نظر بسیاری، شروع رسمی مدرنیته و حتی اوج آن از همین دوره به حساب می آید .
جنبش و دوره روشنگری، یا عصر خرد، ادامه منطقی دو جنبش پیشین است . این جنبش عمدتا جنبه فکری، فرهنگی، علمی و فلسفی دارد . اومانیسم که از دوره رنسانس شروع می شود، در این دوره صبغه فلسفی و تئوریک می یابد و تمامی عروق و شریان های فکری ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی تجدد را مشروب می کند .
دو شاخصه اصلی این دوره تاکید و تکیه مصرانه بر عقل و علم است که از آن با عنوان عقل گرایی و عقل بسندگی، یا راسیونالیسم (rationalism) و علم گرایی و علم زدگی، یا سیانتیسم (scientism) یاد می شود . در این دوران انسان مدرن ، با نخوت و غرور زاید الوصفی مدعی می شود که دو عنصر «عقل و علم » برای رساندن بشر به سر منزل مقصود و وصول به امنیت و سعادت (بهشت زمینی) کفایت تام دارند و نیاز به هیچ نیروی بیرونی; از قبیل وحی نیست . در این عصر دین خدا و خداشناسی نیز در ابتدا به صورت یک خداشناسی عقلانی و غیر وحیانی (الاهیات طبیعی) در می آید و در مقطعی نیز به طور کلی حذف و طرد می شود (ماتریالیسم .)اکثر اندیشمندان و معماران فکری و اندیشگی مدرنیته مربوط به همین دوره اند که از جمله این متفکران می توان به دکارت، هیوم، لامارک، لکلرک، دیدرو، دالامبر، روسو، آدام اسمیت، جان استوارت میل، هولباخ و کانت اشاره کرد .
انقلاب صنعتی:
تحولات برق آسای صنعتی – که در طول یک قرن; یعنی از ۱۷۵۰ تا ۱۸۵۰ به طول انجامید – به قدری چشمگیر و پرگستره بود که از آن با عنوان انقلاب یاد می شود . تحولات صنعتی در واقع نمود عینی علم جدید است . البته این تحولات تنها مربوط به حوزه تکنولوژی نمی شود، بلکه تمامی حوزه ها و عرصه های زندگی فردی و اجتماعی را دچار دگرگونی و تحولات مهیب ساختاری کرد; در واقع اختراعات جدید و نیل به ابزار آلات پیشرفته صنعتی و گسترش کارخانه های بزرگ و . . . موجب بروز لوازم و پیامدهای فرهنگی عظیمی شد که خود را در زیرو روشدن ساختارهای جمعیتی، و در شهر نشینی ، ارتباطات، مناسبات انسانی، سبک زندگی اخلاقی، خانوادگی دینی و . . . نشان داد . به نظر پژوهشگران علی رغم دستاوردهای عظیم این تحولات بحران ها و خسارت های جبران ناپذیر فراوانی را نیز در پی داشت .

پستمدرن, پیشخوان, پیشخوان کتاب, تجدد, تجدد گرایی, تمدن, چیست, سنت فکری, متجدد, مدرن, مدرنیته, مدرنیسم, معنای تجدد, نقل قول