تجدد جریانی فکری به معنای استفاده انسان از دانش، فناوری و توان تجربی خود برای تولید، بهبود و تغییر محیط خود است.

معنای تجدد چیست؟
معنای تجدد چیست؟

 

 

اگر چه امروزه تفکر تجدد (مدرنیته) و تمدن متجدد با بحران هایی جدی مواجه است – و به عقیده برخی ، دوران جدیدی با نام پست مدرن (پساتجدد) در حال شکل گیری است – اما بنا به دلایلی، شناخت و راهیابی به این تفکر هم چنان بر ضرورت خود باقی و پا برجاست که از جمله این دلایل می توان به شناخت اندیشه پست مدرنیسم و دوره پست مدرن که به شدت ، منوط و مشروط به فهم و شناسایی اندیشه مدرنیسم (تجدد گرایی) است اشاره کرد . چرا که در واقع پست مدرنیسم و پست مدرن چیزی جز نقد و چالش با مدرن و مدرنیسم نیست .

بنابراین اگر بپذیریم که دوران تجدد در غرب به طور کامل رو به سپری شدن است (که این فرض ، خود مخالفان زیادی دارد) اما از آن جا که بسیاری از کشورهای غیر غربی، در بدایت راه مدرن سازی، رشد و توسعه هستند – و حتی گاه در نزد بسیاری از این جوامع دستاوردها و مؤلفه های جهان متجدد و حتی آداب و رسوم آن جزو آرمان ها، آرزوها و انگاره ها محسوب می شود – اما، باز هم شناخت دقیق و ژرف کاوی تجدد و تجددگرایی و عناصر آن و جدا کردن سره و ناسره آن کاملا ضروری و اجتناب ناپذیر می نماید .

مفهوم تجدد (مدرنیته)

اصطلاح مدرن (modern) را با مفاهیمی; چون جدید، نو و امروزی می توان معادل دانست . واژه مدرنیته (modernity) رانیز معمولا با مفهوم تجدد و واژه مدرنیسم (modernism) را با تجدد گرایی و نو گرایی برابر می دانند . با وجود این که این دو مفهوم گاه هنگام کاربرد به جای هم به کار می روند، اما واقعا دو مدلول متفاوت – و در عین حال مرتبط با هم – دارند . در تعریف اصطلاح مدرنیته یا (تجدد)، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد . از این رو اکثر تعاریف ، مدرنیته را یک «دوره » تاریخی و در نتیجه یک پدیده زمان مند و مکان مند می دانند .

«آنتونی گیدنز» – جامعه شناس مشهور و معاصر – در یک تعریف مقدماتی و ابتدایی، مدرنیته را این گونه معرفی می کند: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی، تشکیلات و سازمان های اجتماعی اشاره دارد که از قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و دامنه تاثیر و نفوذ آن نیز کم و بیش در سایر نقاط جهان بسط یافت » . بنابراین به طور خلاصه می توان گفت که مدرنیته، یا تجدد; یعنی «شیوه زندگی جدید و امروزی » . و به عبارتی مشخص تر می توان گفت: مدرنیته، یا تجدد عبارت است از «مجموعه اوصاف و ویژگی های تمدن جدید که در طی چند قرن اخیر در اروپا و امریکای شمالی ظهور کرده است » . پس باید توجه کرد که مفاهیمی از قبیل جهان جدید، تمدن جدید، تمدن مدرن یا انسانی مدرن و . . . همگی با مفهوم مدرنیته در ارتباط تام هستند .

شناخت مدرنیته، عناصر و مؤلفه های آن در واقع مساوی است با شناخت تحولات و چرخش های فکری ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و . . . که در قرون اخیر اتفاق افتاده است . «گئورگ زیمل » فیلسوف و جامعه شناس آلمانی نیز در یک تعریف ، مدرنیته را «شکل عینیت یافته و مجسم شده فرهنگ مدرن » می داند . به عقیده وی اوج عینیت و تجسم فرهنگ مدرن در پول و با پول است .

مدرنیته همواره خود را در ستیز و چالش با کهنگی، کهنه پرستی، رکود، عقب افتادگی، توسعه نیافتگی و نیز در ستیز با هر گونه قدمت و سنت قرار می دهد و در واقع کشش و تمایل آن به سوی آینده است . به همین خاطر، تمدن جدید – علی رغم بسیاری از جزمیت ها و مطلق اندیشی هایش – مدعی است که دستاوردهای خود را نیز به عنوان جریان هایی سیال و غیر قطعی تلقی می کند و آنها را فقط تا اطلاع ثانوی معتبر می‌شمارد.

 

قلمرو زمانی و مکانی

اگر تجدد، یا مدرنیته را عبارت از یک دوره تاریخی بدانیم ، مسلما آغاز و تولد، قلمرو و محدوده، و چه بسا مرگ و پایانی خواهد داشت . در مورد آغاز این دوره نیز آرای ناهمگرا و ناهمگونی وجود دارد . گیدنز – هم چنان که گذشت – تولد و شروع آن را از قرن ۱۷ می داند، اما بیشتر محققان شروع رسمی آن را از قرن ۱۸ – هم زمان با دوره روشنگری – به حساب می آورند . عده ای دیگر نیز آغاز تدریجی این دوره و این شیوه از زندگی را از اواخر قرن ۱۵ – مقارن با دوره رنسانس – دانسته اند .

در مورد مکان این پدیده، یا فرآیند تاریخی آن نیز جوامع غربی (اروپا و امریکای شمالی) در واقع موطن و مولد تجدد بوده اند و به صورت نشانه و مظهر مدرنیته در آمده اند . بنابراین تعابیری، چون جهان جدید، فرهنگ و تمدن مدرن می تواند نام دیگری برای تمدن کنونی غرب باشد . اما در عین حال باید توجه داشت که این سخن به معنای محدود کردن جغرافیای تجدد نیست .

در مورد پایان و زوال عمر مدرنیته و تمدن مدرن نیز آرا مختلف و متفاوتی ارایه شده است . برخی از محققان غربی، بحران های جدی و نابسامانی هایی را که امروزه، روند تجدد – عملا و نظرا – با آنها مواجه شده است، را نشانه های کهولت و بلکه احتضار و رو به زوال رفتن آن تلقی کرده از به وجود آمدن دوران جدیدی به نام پسا مدرن، یا پست مدرن (postmodern) خبر می دهند . کسانی نیز باپذیرفتن بسیاری از بحران ها و چالش ها معتقدند: تمدن مدرن قادر است با بازنگری و بازسازی مؤلفه های فکری و تمدنی اش، خود را از ورطه بحران و هلاک برهاند . «هابرماس » یکی از اندیشمندان مشهور معاصر، طرفدار جدی این تفکر بوده و برای نجات ایده و فرهنگ مدرن تاملات فراوانی دارد . کسانی نیز اساسا دوره پست مدرن و اندیشه پست مدرنیسم را مولود و زاییده مدرنیته و مدرنیسم – و لازمه نوآوری و باز اندیشی آن – تلقی می کنند و با در مقابل قرار دادن آن دو با هم مخالفند . بدین حساب پست مدرنیته، یا پست مدرن، شکل و شمایل جدید و سازوکاری نوین از مدرنیته و مدرنیسم خواهد بود .

عرصه های تجدد

اگر مدرنیته و تجدد را نامی برای خصایص و ویژگی های تمدن و فرهنگ جدید غرب بدانیم، پس می توان نتیجه گرفت که تمامی عرصه های حیات غربی در واقع جزو قلمرو و حوزه استحفاظی مدرنیته است; به عبارت دیگر فرآیند مدرنیته تمام عرصه های زندگی و تمدن جدید را تا آن جا که توانسته فتح کرده است . در واقع عرصه و سیطره مدرنیته شامل حوزه های گوناگون فکری و عملی; از قبیل فلسفه، علم، معرفت شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، دین، اخلاق ، سیاست ، هنر ، ادبیات و . . . می شود . از این رو پروژه و طرح مدرنیته مدعی بوده است که در همه این حوزه ها، و همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی بهترین تفکر و «بهترین شیوه زندگی » را به ارمغان خواهد آورد . در واقع نوید قطعی و جازم تمدن متجدد، از ابتدا این بوده است که با زدودن خرافات، موهومات، سنت ها، اسطوره ها و . . . و با پیروی از عقل و خرد (reason) و با اتکای به علم (science) انسان را به آرمان شهر، مدینه فاضله (utopia) و به امنیت، رفاه، نیکبختی و سعادت خواهد رساند .

تجددگرایی (مدرنیسم)

در مورد معنای این واژه نیز اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد . هم چنین باید دانست که این مفهوم در حوزه های مختلفی به کار می رود، در یک معنای عام – صرف نظر از معانی خاص آن – می توان گفت: تجدد گرایی، یا مدرنیسم عبارت است از «فرهنگ و فلسفه تمدن مدرن »، یا به تعبیری می توان آن را «جهان بینی، یا شیوه نگرش و گرایش انسان متجدد و عصر جدید» دانست .

در واقع مدرنیته یا تجدد، تبلور عینی و تجسم یافته دنیای جدید است و مدرنیسم یا تجدد گرایی، تبلور عقیدتی و احساسی این دنیاست .

مدرنیسم، ایده ها و تئوری های خود را جهان شمول دانسته و آن را برای سعادت بشریت، لازم و با کفایت تلقی می کند . به عبارتی، این تفکر، تحقق مدرنیته غربی در سراسر جهان را، ممکن، یا ضروری و به هر حال مطلوب می شمارد . به همین خاطر است که از ابتدا داعیه های جهانی و جهان شمولی را در سر می پرورانده است .

متجدد سازی (مدرنیزاسیون)

متجدد سازی، یا مدرن سازی (modernization) عبارت است از سیاست و فعالیتی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که به طور آگاهانه و با هدف تشابه و نزدیک سازی جوامع غیر مدرن به اوصاف جوامع مدرن صورت می گیرد . به عبارت دیگر، مدرن سازی عبارت از فرآیندی است که بر اساس آن جوامع سنتی به سوی همه، یا بعضی از شاخص های جوامع مدرن (مانند پیشرفت علمی ، رشد اقتصادی ، توسعه های سیاسی و تحولات فرهنگی و فکری) حرکت می کنند . بنابراین اگر فرآیند متجدد سازی بخواهد به صورت تام و کامل صورت پذیرد، مسلما با غربی سازی (westernization) مساوی و هم معنا خواهد شد .

زمینه های شکل گیری تمدن متجدد
ناگفته پیداست که زمینه ها و بسترهای متعددی لازم است تا تحول بزرگ تمدنی به وجود آید، از عوامل و زمینه های فکری و فلسفی گرفته، تا عوامل اجتماعی و سیاسی . با این حال می توان همه این عوامل و زمینه ها را در چهار رویداد بزرگ خلاصه کرد:

۱ . جنبش و عصر رنسانس (نوزایی)

۲ . جنبش اصلاح دینی (رفرماسیون)

۳ . جنبش و دوره روشنگری

۴ . انقلاب صنعتی

در واقع این چهار رویداد هم عامل شکل گیری پروژه و پدیده تجدد بوده اند و هم عامل تثبیت، تداوم و تکامل آن .

جنبش و عصر رنسانس :

این جنبش تقریبا از قرن ۱۴ و در واکنش به تفکرات، رفتارها و سنت های قرون وسطایی شکل گرفت . در اواخر قرون وسطا، روحیه و رویه اصحاب کلیسا، دنیا طلبی و فساد آنها و نیز خشونت گرایی و فشارهایی که بر اندیشمندان می آوردند، زمینه را آماده بروز یک انقلاب سهمگین فکری و فرهنگی کرده بود . از همین رو از قرن ۱۴ گرایش شدیدی به فرهنگ انسان گرایانه یونان باستان پیدا شد که این گرایش با عناصر و آموزه های مسیحیت اولیه نیز پیوند خورد و فرهنگی نوین و عصری جدید بنام رنسانس را به وجود آورد . خصیصه بسیار مهم این دوران – که جزو مبانی و عناصر مدرنیته و جهان مدرن تا به امروز می باشد – بروز جنبش و تفکر انسان گرایی، یا اومانیسم (humanism) بوده است .

بر این اساس در جهان جدید «انسان » و حقوق او در مرکز تاملات و تلاش ها قرار می گیرد .

عصر رنسانس تا قرن ۱۶ ادامه یافت و میراث فراوانی برای دوره های بعد و تمدن جدید باقی گذاشت .

جنبش اصلاح دینی :)reformation)

این جنبش در قرن ۱۶ به رهبری «مارتین لوتر» آغاز شد . در واقع این جنبش با انگیزه های دینی و برای اصلاح کلیسا سر بر آورد و با عقاید رسمی کلیسا; از جمله معصومیت پاپ ها و مرجعیت کلیسا – برای تفسیر دین، متون دینی و نیز با مسائلی چون فروش عفو و بخشش الهی و فروش غرفه های بهشت، و با فساد موجود در میان اولیای کلیسا – در افتاد . نتیجه این نهضت منجر به تشکیل مذهب پروتستانتیسم (protestantism) و کلیسای پروتستان شد .

جنبش و دوره روشنگری :)enlightenment)

باید مهمترین عامل در تثبیت و تئوریزه شدن مدرنیته و تمدن مدرن را در همین دوره; یعنی قرون ۱۷ و ۱۸ دانست . و در واقع به نظر بسیاری، شروع رسمی مدرنیته و حتی اوج آن از همین دوره به حساب می آید .

جنبش و دوره روشنگری، یا عصر خرد، ادامه منطقی دو جنبش پیشین است . این جنبش عمدتا جنبه فکری، فرهنگی، علمی و فلسفی دارد . اومانیسم که از دوره رنسانس شروع می شود، در این دوره صبغه فلسفی و تئوریک می یابد و تمامی عروق و شریان های فکری ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی تجدد را مشروب می کند .

دو شاخصه اصلی این دوره تاکید و تکیه مصرانه بر عقل و علم است که از آن با عنوان عقل گرایی و عقل بسندگی، یا راسیونالیسم (rationalism) و علم گرایی و علم زدگی، یا سیانتیسم (scientism) یاد می شود . در این دوران انسان مدرن ، با نخوت و غرور زاید الوصفی مدعی می شود که دو عنصر «عقل و علم » برای رساندن بشر به سر منزل مقصود و وصول به امنیت و سعادت (بهشت زمینی) کفایت تام دارند و نیاز به هیچ نیروی بیرونی; از قبیل وحی نیست . در این عصر دین خدا و خداشناسی نیز در ابتدا به صورت یک خداشناسی عقلانی و غیر وحیانی (الاهیات طبیعی) در می آید و در مقطعی نیز به طور کلی حذف و طرد می شود (ماتریالیسم .)اکثر اندیشمندان و معماران فکری و اندیشگی مدرنیته مربوط به همین دوره اند که از جمله این متفکران می توان به دکارت، هیوم، لامارک، لکلرک، دیدرو، دالامبر، روسو، آدام اسمیت، جان استوارت میل، هولباخ و کانت اشاره کرد .

انقلاب صنعتی:

تحولات برق آسای صنعتی – که در طول یک قرن; یعنی از ۱۷۵۰ تا ۱۸۵۰ به طول انجامید – به قدری چشمگیر و پرگستره بود که از آن با عنوان انقلاب یاد می شود . تحولات صنعتی در واقع نمود عینی علم جدید است . البته این تحولات تنها مربوط به حوزه تکنولوژی نمی شود، بلکه تمامی حوزه ها و عرصه های زندگی فردی و اجتماعی را دچار دگرگونی و تحولات مهیب ساختاری کرد; در واقع اختراعات جدید و نیل به ابزار آلات پیشرفته صنعتی و گسترش کارخانه های بزرگ و . . . موجب بروز لوازم و پیامدهای فرهنگی عظیمی شد که خود را در زیرو روشدن ساختارهای جمعیتی، و در شهر نشینی ، ارتباطات، مناسبات انسانی، سبک زندگی اخلاقی، خانوادگی دینی و . . . نشان داد . به نظر پژوهشگران علی رغم دستاوردهای عظیم این تحولات بحران ها و خسارت های جبران ناپذیر فراوانی را نیز در پی داشت .




دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها