شعری از فرانک استنفورد بود که اولینبار توجه عکاس متیو جنیتمپو را به اوزارک جلب کرد: ” وقتی جاده را گم میکنی/ معشوقههایی را میبینی که درحال گوش دادن هستند/ به خروسها تا بخوانند/برای بیست قرن” استنفورد که بیشتر بزرگسالی خودش را در مناطق کوهستانی گذرانده بود، در شعری با نام “دایره لورکا” نوشته است که:”وقتی جاده را گم کنی/ به سمت مرگ حرکت میکنی”
مطالعه بیشتر: پرترههایی از مردم عادی
در سال ۲۰۱۶ جنیتمپو در آستین، تگزاس زندگی میکرد. او زمان زیادی را صرف عکاسی از افرادی کرد که دور از مناطق شهری نیومکزیکو زندگی میکردند. او پروژهای را درمورد یک شهر متروکه در مرز مکزیک شروع کرد ولی هیچوقت این پروژه بسته نشد. در حالی که او خسته شده بود و به دنبال چیز جدیدی میگشت، تصمیم گرفت جنگل پاینیوود را جستجو کند. این جنگل، یک سلسلهجنگل است که از شمال تگزاس تا جنوب آرکانزاس، یعنی دقیقا جنوبیترین نقطه اوزارک کشیده شده است. او گفته است: “من این ایده را در ذهنم داشتم که میتوانم جنگل را دنبال کنم و در آخر به آنجا برسم.
نتیجه این کار مجموعه “جسپر” بود که در یک کتاب از انتشارات Twin Palms منتشر شده است. این مجموعه یک سفرنامه شخصی است که مناظر سیاه و سفید غمگینی را با پرترههایی از زنها و مردانی که در عمق کوههای اوزارک دیده است ترکیب کرده است. در ابتدا هنگامی که به اوزارک رسید، چند روز به صورت بیهدف مناظر مختلف را میدید. هنگامی که داشت از یکی دیگر از جادههای خاکی آنجا عبور میکرد، یک مرد جوان را دید که به خانه خودش تکیه داده بود و سیگار میکشید.جنیتمپو ماشین خودش را پارک کرد و از آن پیاده شد.
مطالعه بیشتر: نقاشیهای چارلز بیتینگر از فضا
اسم او J.B بود و همانطور که حرف میزدند، اسم یکی از دوستان خودش را آورد که در اتوبوس مدرسهای زندگی میکند که تا نصفه خاک شده است. برای اطلاع بیشتر، جنیتمپو باید با خانمی صحبت میکرد که در یک پمپبنزین همان نزدیکی زندگی میکرد. به همین دلیل او به آنجا رفت و کمی بادام زمینی خرید. آن زن در پشت رسید خرید او یک نقشه کشید. مردی که در اتوبوس زندگی میکرد، باعث شد جنیتمپو به مرد دیگری برسد که درباره مرد دیگری به او گفت و او نیز جنیتمپو را به مرد دیگری معرفی کرد.
در یکی از عکسها یک نفر درحالی که کاغذ و مداد در دست دارد، روی یک سطل سفید نشسته است. فضای اطراف این شخص، که شبیه به غار است، پر از بطری، لباس و دستههایی از کاغذ است که مانند خفاش از سقف و دیوارها آویزان شدهاند. اسم او کوپر هیلز است و قبلا یک هواشناس بوده است. اکنون او در یک ساختمان دستساز شبه زیرزمینی که در زیر یک سنگ قرار دارد زندگی میکند. اسمی که او دارد نیز به دلیل این است که اولین هفتههایی که به دامان طبیعت آمده بود، توسط یک مار کلهمسی(CopperHead) گزیده شده است.
مطالعه بیشتر: خاطرات فراموششده
جنیتمپو یک نقشه که به سختی نقاشی شده بود را دنبال کرد تا سوژههای خودش را پیدا کند و برخی مواقع مجبور بود چندین ساعت در دل جنگل پیادهروی کند تا به خانههایشان برسد. با اعتماد به حرف افراد مختلف و ملاقاتهای شانسی، او بیشتر از دوازدهبار طی سالهای گذشته به این منطقه آمده است و پرترههای کاملا روانشناسانهای از افرادی که خودشان را به اوزارک تبعید کردهاند گرفته است.
مطالعه بیشتر: سوسیالیست هارلم، لانا تورنر
جنیتمپو به من گفت که افراد موجود در این عکسها کاملا منزوی نیستند و تعداد زیادی به او پیشنهاد نوشیدنی و یا جایی برای ماندن دادهاند. تعدادی از آنها تلفنهمراه دارند. آنها انتخاب کردهاند تا دسترسی خودشان را به طبیعت محدود کنند نه اینکه آن را به صورت کامل قطع کنند. همچنین جنیتمپو عنوان کرده است که جسپر یک پروژه مستند نیست بلکه یک کاوش منحصر به فرد از انگیزه مدل زندگیای است که او در اوزارک دیده است. هنگامی که او به خانه برگشت و آثار استنفورد را دوباره خواند، متوجه شد که به صورت ناخواسته، برخی از خطوط شعر “ملودی آبی ناامیدی” را تصویر سازی کرده است:
زمانی که میرفتم یادم آمد
یک مشت خاک برداشتم
زمین سردی که تو روی آن میخوابیدی
و زمانی که من به مقصد برسم
جایی که از آن میآیم
من به یک چاقو نیاز دارم تا ناخنهایم را پاک کنم
نوشته آزادی و انزوا در اوزارک اولین بار در مجله نوریاتو | رسانه جامع هنرهای تجسمی پدیدار شد.