سینماسینما، علی نعیمی:
بیست و سه نفر
نمی شود با نگاه فرامتنی به یک فیلم ارزش بیشتر از انتظار قائل شد. بیست و سه نفر یک روایت معروف دارد که به واسطه انتشار خاطرات آزادگان سرافراز کشورمان در چند سال اخیر بسیار از آن گفته شده است. اما فیلم به غیر از آنچه که مخاطب از اسارت فرزندان میهن و دیدار با صدام حسین و رفتن به شهربازی و اعتصاب غذا می داند به او چه اطلاعات بیشتری می دهد؟ تقریبا هیچ. فیلم به دلیل ترس فیلمسازی از دور شدن از فضای مستند و روایت اصلی فاقد عنصر دراماتیک است و نمی تواند احساس مخاطب را با خود همراه کند. بیست و سه نفر یک قصه قابل احترام دارد که ای کاش می توانست با درک بهتر فیلمساز از درام مخاطب را با خود همراه کند.
پالتو شتری
روایتی از روشنفکرزدگی و پوچی جامعه ای که تنها ادعای سواد می کنند و هیچ گاه نمی توانند بیشتر از آنچه که هستند خود را نشان دهند. پالتو شتری در نقد روشنفکری و پزهای عجیب این جماعت است که گاه شوخی هایش به اندازه است و گاه غلو آمیز و تکراری. به نظر می رسد فیلم گیشه خوبی داشته باشد.
قصر شیرین
شاید بزرگترین مشکل فیلم رضا میرکریمی این باشد که فاقد هویت اصیل فکری فیلمساز است. نمی خواهم با مرز کشی فیلمساز را درون چارچوب فکری گذشته خودش نگه دارم و یا بگویم چه فیلمسازی چه فیلمی بسازد یا نسازد اما برای فیلمساز مولفی همچون میرکریمی که نگاهش و جهان بینی او به آدم های جامعه اش دارای شناسنامه و هویت مشخص است رفتن سراغ یک درام اجتماعی که بر پایه قضاوت و فرضیه های ذهنی همچون پرسش پیرامون یک شخصیت غایب مخاطب را یاد آثار غالب این روزهای سینمای ایران می اندازد که متاثر از فیلمسازی اصغر فرهادی رشد و نمو داشته و هنوز تب و تاب خاص خودش را در میان سینماگران دارد. قصر شیرین اما مستقل از توضیحات بالا اثری منسجم است که بر پایه الگوی دادن اطلاعات بصورت قطره چکانی و باز شدن گره داستان در پرده سوم شکل گرفته است. فیلم یک التهاب در آستانه انفجار در زیر پوستش دارد که البته هیچ گاه نمی ترکد و با همان انگیزه های اولیه به پایان می رسد. شاید به خاطر تغییر لحن فیلمساز و ورود به دنیای جدید بشود در فرصت بهتری درباره اش گفتگو کرد اما همین که میرکریمی پس از گذشت بیش از دو دهه فیلمسازی فیلمی موفق و استاندارد می سازد باید امیدوار بود در جشنواره ای که فیلمسازان کهنه کارش دیگر رمقی برای ساخت فیلم خوب ندارند او با قصر شیرین فصل جدیدی را در کارنامه فیلمسازی اش باز کرده است.
سونامی
سونامی یک فیلم از یک فیلمساز جوان و بلندپرواز است که بدون آنکه درک صحیحی از اتمسفری که درون آن قرار دارد داشته باشد؛ قدم در راهی گذاشته است که خروجی آن مطلوب نیست. میلاد صدرعاملی سراغ یک قصه ورزشی و رزمی رفته است که قواعد ژانر در آن رعایت نشده و انگیزه های شخصیت ها و نسبتشان با خط اصلی داستان مشخص نیست. شخصیت ها درست شکل نمی گیرند و خرده داستان ها کمکی به پیشبرد قصه نمی کنند. بازی ها به غیر از تمرینات و مسابقه نمی تواند گیرا و همراه کننده باشند و در کل قهرمانی در داستان خلق نمی شود. صدرعاملی باید سونامی را یک پیش قدم برای ورودش به سینمای حرفه ای بداند و اثر بعدی اش را با تمرکز و انسجام بیشتری بسازد. او فیلمساز مستعدی است که باید کمی واقعی تر و بدون بلندپروازی به سینما نگاه کند.
قسم
قسم می خواهد یک فیلم جاده ای، پرسشگر، معمایی و حادثه ای باشد که برای اینکه بتواند به همه اهدافش برسد منطق را در پستوی درام قربانی می کند. تنابنده در جدیدترین اثرش هر گاه نیاز به کنش پیرامون یک اتفاق بوده منطق را دور زده و جایی خارج از عرف خلق درام داستانش را پیشبرده. فیلم ایده اولیه خوبی دارد که قادر به بسط و گسترشش نیست و از همین رو با خرده داستانک ها و روابط میان شخصیت های فرعی سعی در گسترش قصه دارد که چون انگیزه های فردی مشخص نیست تنها حکم پر کردن زمان داستان را دارند. مثل قهر دو برادر برای زیرگرفتن یک سگ و دروغ گفتن دختر افغان به صاحب کاری که قطعا راستگویی اش می توانست این بحران را درست نکند. حفره های منطق فیلم آنقدر زیاد است و کمیتش می لنگد که مجال بیشتری را می طلبد برا کند و کاو آن. فرصتی که شاید در نمایش عمومی بتوان درباره اش مفصل تر نوشت.