«دختری از شیراز»: در فاصلهی کمتر از شش ماه ساموئل خاچیکیان دومین فیلم خود «دختری از شیراز» را عرضه کرد. خاچیکیان در مورد این فیلم میگوید:
«بعد از اینکه ساناسار به وعدهی خود وفا کرد و اجازه داد تا من از روی نمایشنامهی پردههای خاکستری فیلم بعدیام را بسازم، این باز من بودم که تامل کردم و در پی تجاربی که از کار نخست بدست آورده بودم و بعلاوه عکسالعملهایی که روزنامهنگاران نسبت به «بازگشت» نشان داده بودند ناچار از دوباره نویسی فیلمنامه و تغییرات عمدهای در آن شدم. مطمعنم که ساناسار متوجه حرکت خود بود ولی هرگز به روی من نیاورد و حالا پس از سالها بنظرم حق با او بود»
نام فیلم ابتدا عایشه بود که با توصیهی اداره نمایش وزارت کشور به دختری از شیراز تغییر نام داد. از نکتههای گفتنی دربارهی این فیلم این است که فیلمبردار آن در آغاز کار بوریس ماتایوف بود و چون بیمار شد جایش را به ژرژ لیچنسکی داد که به تازگی از اسرائیل آمده بود. نکتهی بعدی دربارهی «دختری از شیراز» این است که فیلم یاد شده نخستین تولید ایرانی است که جهت آن آنونس (نمونه کوتاه) تهیه کردند. خاچیکیان در این خصوص به یاد میآورد:
«وقتی پیشنهاد ساخت آنونس را به ساناسار دادم، زیاد استقبال نکرد ولی همین که مخالفش نبود برایم کفایت میکرد که کار را دنبال کنم و آنونس را با صحنهای پرهیجان آغاز کرده و بعد با صحنهی آرامی ادامه دادم و دست آخر با صحنهای پرهیجان آنونس را خاتمه دادم که بعدها این روش الگویی برای سازندگان آنونسها شد»
و سرانجام اینکه «دختری از شیراز» با سر و صدا و تبلیغی که برای عرضهی آن به عمل آمد، مجلات زیادی را متوجه خود کرد که قسمتهایی از این نقدها را در زیر میآوریم:
«باید به استودیو دیانا فیلم تبریک گفت تاکنون مبدا مقیاس برای سنجش خوبی و بدی فیلمهای ایرانی، فیلم ولگرد بود اما اکنون دیگر این مسئله منتفی شده است. دختری از شیراز را میتوان پیشرفت سریعی در کار فیلمبرداری ایران و استودیو دینا فیلم دانست. با وجود اینها دختری از شیراز را نباید یک فیلم به تمام معنی کامل دانست، ایراد و انتقاداتی بر این فیلم وارد است که میباید در آثار بعدی مورد توجه قرار گیرد. از لحاظ کلی عکاسی فیلم خوب و صاف و بدون عیب است. در بعضی صحنهها انسان به یاد فیلمهای خارجی میافتد اما نوری که برای صحنهها تنظیم شده بعضی اوقات تو ذوق میزند. اما در این بین مونتاژ نسبتاً ماهرانهای که کارگردان فیلم خاچیکیان انجام داده، فهم ایدهی کلی فیلم را آسانتر میسازد و اگر چند نفری در قسمت اول فیلم بیتابی به خرج داده و آنرا همپایهی سایر فیلمهای ایرانی بدانند، در قسمت دوم حرف خود را پس میگیرند. بازی و کلیات دختری از شیراز شباهت زیادی به فیلمهای اروپایی دارد و روی همین اصل است که آنرا برای کشورهای خارجی دوبله کردهاند. برخلاف نظر عدهای متعصب این عیب فیلم نیست زیرا داستان رنگ اصلی و محلی خود را حفظ کرده و در ضمن طوری ساخته شده که خارجیان نیز آنرا خواهند پسندید» (مجلهی ستاره سینما – ۱۳۳۳)
همانطور که میبینیم نگارندهی مزبور در ستاره سینما برای نخستین بار در باب یک فیلم ایرانی پا را فراتر گذاشته و از اکران آن در خارج از کشور صحبت میکند. همین موضوع در آن روزها که مطرح شد به طور اتفاقی نگاهها را به سمت نمایش فیلم ایرانی در خارج جذب نمود.
«بلاخره فیلمی که پس از مدتها است به طرق مختلف نوید نمایش آنرا میدادند و میخواستند آنرا به کلیهی زبانهای مرده و زندهی دنیا دوبله کرده و به همه جا بفرستند، درآمد و در درجهی اول تماشاچی کشور خود را بدین نکته متوجه ساخت که فیلمی است مرکب از عکس متحرک، مقداری پرسناژ که در آمد و شد و گفتگو هستند بدون آنکه خود بدانند کجا میروند و میآیند و چه میگویند و میشنوند. برای روشن کردن مطلب بهتر است وارد اصل موضوع گردیم. ملودرامهایی که فیلمهای فارسی را تشکیل میدهد معمولاً عبارت است از زندگی دختری که مثل غنچهی گل است و بعد از آنکه فریب یک جوان بوالهوس و بدجنس را خورد و در گرداب اجتماع افتاد و در دادگاهی از خود دفاع کرد و یا از او دفاع کردند، از کابارهای سر در میآورد و بعد از آنکه چند دهان آواز خواند یا فریب دهندهی خود را از بین میبرد با خود او نیز از بین میرود و یا طوری نمیشود. البته ادویهای که این موضوعها را با آن طبخ میکنند معلوم است، چند فقره تعدی از طرف مردها، گشتن دنبال کار، شکوههای دروغی خود را به آواز رسا خواندن و چندین فحش آبدار به اجتماع دادن مصالح طباخان سناریو را تشکیل میدهد. در سرنوشت عایشه که دختر از شیراز میباشد نیز همینطور است، یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود، دخترکی بود در شیراز که با پدرش در کمال خوشی زندگی میکرد (البته پدرش هم در عبای گرم نرمی روی تختی زیر کرسی نشسته بود و ریش نداشت و بعد یکدفعه ریش درآورد یعنی پیر شد – از نظر سناریونویسهای ما اشخاص وقتی مسن میشوند صورتشان طراوت جوانی را حفظ میکند و فقط محاسن مبارکشان میروید) باری جوانی هرزه با اوتومبیل زیبایش او را از زیر پنجره دید میزند و یک دل نه صد دل عاشق او میشود و بعد هم او را ربوده و به تهران میآورد و بعد از بدبختیهایی که به سرش میآید و شقاوتها و رذالتهایی که میبیند و پس از آنکه یک فرد شیطان صفت وی را به این روز میاندازد یکدیگر را کشته و از بین میروند. عایشه کوچه گرد میشود و برای سیر کردن شکم طفلش دنبال شیر میگردد تا آنکه جوانی که چون فرشتگان آسمانی است آشنا میشود و این داستان را که بطور خلاصه خواندیم برای او تعریف میکند. در دختری از شیراز هم دادگاه و کاباره وجود دارد. پرسوناژها از طرف سیناریونویس محکوماند که حتماً به کاباره بروند بعد یکدفعه فیلم ادامهی جریان خود را از دست داد و مردم عایشه و افشار را فراموش کردند و فیلم وارد مرحلهی نوینی شد و بالت آغاز گردید، اما چه بالتی؟ در یک صحنهی بالت که گوشهای از آن دو ستون و پلهکان سبک یونانی دارد و پرسوناژ دختر لباس تقریباً یونان باستان را پوشیده همبازی مرد او لباس بالت مدرن و مخصوصاً شلوار تنگ را پوشیده است، این بالت چه میخواهد بگوید؟ چه احساس و چه عاطفهای را میخواهد بیان کند؟ ما نباید به تنظیم کنندهی این بالت که استاد بالت بگوییم یک بالت از حرکات موزون نباید فقط ترکیب شود بلکه با این حرکات ریتمدار باید احساس و عاطفهای را نیز در قالب حرکات زیبای موزون بیان نماییم. هنوز استاد بالت از این اشتباه خلاص نشده که در بالت دایرهی خود یک پرسوناژ دارای لباس رقاصههای هند و خاور دور را وارد میکند و سپس رقاصههای چرکسی پوش نیز به آنان اضافه میشوند. رویهمرفته نمیتوان به آن نام بالت را داد بلکه مقداری ورزش پلاستیک و ریتمدار است که از بالت مصالحی را به عاریه گرفته است. هنوز از شر این حرکات آکروباتیک خلاص نشده که گرفتار رقص عربی میشویم و یک رقاصه کم نیست که ناگهان آنرا به بهانهی یک لوچ مشروب خوردهی تیره روز مضاعف هم مینمایند و در واقع او نیست که دو تا میبیند، بلکه سناریونویس، کارگردان و تهیهکنندهاند که مردم را به زور و عنف لوچ میکنند. این نوع تروکاژها امروز بچهگانه شده بس است دنبال چیزهای تازهتری بروید. شما که دارای همه گونه ادعایی هستید، شما که موزیک ویکتور یانگ را از سامسون و دلیله به طرز نامشروع میگیرید اقلاً دیدهها و راهنماییهای خوب فیلمهای خارجی را هم اقتباس کنید. استودیویی که ادعا دارد بهترین موسسهی تولید فیلم در خاورمیانه است و از هیچ حرجی فروگذار نمیکند، ادعا دارند که فیلمشان را میخواهند به کشور فرانسه بفرستند در حالیکه به مستعمرات فرانسه هم فرستادنش عملی نیست. سناریویی تهیه میکند که در آن جوانی بدون آنکه نشانی دختر را بداند با شیشهی شیر ناگهان از خانهی او سر در میآورد. ممکن است فکر کرد او را تعقیب کرده اما این راه تبرئه نیست، در سینما باید این نکته را نشان داد وگرنه این نکته انقدرها مهم نبود که به عنوان پیش آمد ناگهانی به تماشاچی تحویل داده شود. از طرف دیگر در یک خانهی اعیانی سه نفر همدیگر را میکشند بدون آنکه معلوم شود چه موجبی سبب این آدمکشی است. البته در این بین معایب فیلمبرداری کمتر است فقط حرکات بیجای دوربین گاه مزاحم چشم تماشاچی میگردد مثل اینکه تهیهکنندگان این فیلم نمیدانند که مخاطب حتیالمقدور نباید حرکت دوربین را حس کند و باید این حرکات با استادی و مهارت با حرکت هنرپیشگان آمیخته گردد، مگر آنکه علتی برای ازدیاد تاثیر درام وجود داشته باشد» (مجله فردوسی – ۱۳۳۳)
در نهایت «دختری از شیراز» از دوازدهم اردیبهشت در سینماهای دیانا، پارک و مایاک روی پرده رفت و طی ۸۴ شب نمایش به عنوان یکی از موفقترین فیلمهای ایرانی به کارکردی برابر سه میلیون ریال دست یافت.
«تقدیر»: ترو آل گیلانی که تحصیل کردهی سینماست با نوشتن مقالههای فنی و تکنیکی در نشریات مختلف، از اعتباری بالنسبه برخوردار شده است، نخستین تجربهاش در فیلمسازی را با عنوان «تقدیر چنین کرد» (و بعداً مختصراً تقدیر) عرضه میکند. فیلم هیچگونه تمایز عمدهای نسبت به آثار مشابه ندارد، با این حال منتقدان ستاره سینما، فردوسی و پیک سینما بیآنکه نامی از فیلمساز ببرند، به تحلیل و انتقاد از آن میپردازند. برای آل گیلانی پس از عرضهی «تقدیر» بنظر آمد همهی آن اعتبار گذشتهاش از کف رفته است. اما او با جدیتی مثالزدنی با سرمایه و پسانداز اندک خود فیلم «بوالهوس (دستبرد)» را ساخت.
که صرفنظر از فقر امکانات، کاری نمونه در خصوص رعایت کلیهی اصول و قواعد فنی و تکنیکی بود. و به این ترتیب کمی پیش از مرگش شاهد اعادهی اعتبار و حیثیتی که با رنج طی سالها به دست آورده بود، گردید. پس از تقدیر یکی از فیلمهایی که نمایشش برای مخاطبین بسیار مهم تلقی شد، فیلم “کینه” اثر پرویز خطیبی سیاستمدار بود که بخاطر اتفاقات ۲۸ مرداد به زندان افتاده بود.
“کینه”: نخستین محصول استودیو ارویانتال و مقدمه ساختن چهار فیلم پیاپی است که پرویز خطیبی پس از آزادی از زندان و برای جبران کم کاریش در ایامی که گرفتار سیاست بود، عرضه میکند. فیلم یک درام است و فقط ۴ شب نمایش داده میشود. ستاره سینما (شماره ۱۲ – ۷/۶/۱۳۳) دربارهی “کینه” مینویسد:
“اگر بتوان کینه را فیلم نامید باید قلم بطلان بروی کلیهی محصولاتی که تاکنون بنام فیلم از استودیوهای جهان بیرون آمده است کشید و به یکباره هر چه که به اسم فیلم و سینما خوانده میشود، فراموش کرد. کینه فیلم دیگری است از فیلمهای ایرانی البته از داشتن پول و ذوق به وجود آمده است. دربارهی این فیلم اصولاً نمیتوان چیزی نوشت، نه داستان حسابی دارد و نه کارگردانی ماهر و نه تکنیک خوب، مقداری تصاویر نامربوط را روی نوار فیلم آن هم بطور تاریک و نامتناسب قرار داده و فیلم را کینه خواندهاند”
خطیبی برای جبران شکست “کینه” بلافاصله یک کمدی با نام “محکوم به ازدواج” میسازد. فیلم کارکردی در حد خود مناسب دارد و ۲۴ شب روی پرده میماند اما سخت مورد انتقاد قرار میگیرد:
“محکوم به ازدواج که یک نوار لرزان ۱۶ میلیمتری است و از دریچهی لنز یک دوربین دستی اوریکون صحنههای تئاتر روحوضی را نشان میدهد، فیلمی است که از کلیهی فیلمهای نوع خود پستتر بوده و از لحاظ فساد اخلاقی بیاندازه حائز توجه است و معلوم نیست که کمیسیون نمایشات کشور با رضایت چه چیزی حاضر به دادنروانه نمایش آن شده است…… با تهیهی چنین فیلمهای مفتضح آنوقت کسانی پیدا میشوند که بر علیه ۴۰ درصد عوارض فیلمهای فارسی شروع به اقداماتی مینمایند ولی به عقیدهی ما عوارض فیلمهای فارسی از این همبایستی بیشتر باشد تا در آنصورت میدانی برای ترکتازیهای یک مشت اشخاص بیهنر که به اسم سینما و فیلمبرداری به یک تجارت قاچاق علنی پرداختهاند، باقی نماند”
این روش لحن تند نقد در مقابل فیلمهای فارسی مبتذل و کممایه پس از فیلم پرویز خطیبی در آن ماهها اوج میگیرد و برخی منتقدان شمشیر را از رو میبندند. فیلم بعدی که بسیار به آن نقد تند شد اثر بشارتیان با نام “شبهای معبد” است.
(شبهای معبد)
“شبهای معبد”: محصول دیگری از بشارتیان است که با تبلیغات زیاد به عنوان یک فیلم فانتزی روی پرده میرود؛ اما تا ۴ شب بیشتر بر روی پرده دوام نمیورد:
ستاره سینما (شماره ۱۲ – ۷/۶/۱۳۳) دربارهی این فیلم اشاره میکند:
“یک فیلم دیگر بنام شبهای معبد نیز فعلاً در تهران نمایش داده میشود که اگر هر کس توانست ثابت کند که این فیلم در کشور دیوانگاه و بیهنران تهیه نشده یک جایزهی گرانبها و عالی اهدا خواهد شد”
در ادامه دکتر امیرهوشنگ کاووسی منتقد جدی و مدرس سینما به صورت جالبی این نوع فیلمها را واکاوی میکند که دقیقاً بعدها تبدیل به مصیبت سینمای فارسی تبدیل میشوند.
“عجیب است که وزارت فرهنگ که مدافع فرهنگ مردم این کشور خود را میداند، اجازهی نمایش چنین نواری را میدهد. این چه سازمان نمایشی و این چه ادارهی نگارشی است؟؟!!! آیا میترسید که تهیه-کنندگان چنین آثار متضرر شوند؟؟ خیلی بهتر است که با خسارت و زیان روبرو شوند تا هر کسی که سرمایهای جزئی در حساب بانکی خود حس میکند به صرافت تهیهی فیلم و انباشتن مغز و تهی کردن جیب مردم نیفتد.
یکسال پیش در تهران یک فیلم عربی با اشتراک سامیه جمال و فریدالاطرش و عمر و زید نمایش دادند، گویا نام آن فیلم عفریته هاتم یا چراغ جادو بود. موضوع آن و پر و پای بانو سامیه جمال آقایان تهیهکنندگان شبهای معبد را به هوس انداخت. اینجا هم یک فرشته است که بیهوده به چپ و راست میدود، شلنگ تخته میزند و در میان هر چند پلان فیلم یک پلان از صورت ایشان در حالیکه تبسمی دارد نمایان میشود و آن نامزد بدبخت را هم که ربودهاند کمربند عریض و سیاهش را که در خیابان میبندد و یادش رفته در معبد باز کند. این فانتزی اصلاً معلوم نیست در کجا جریان دارد و کلاً پرت و پلا است. این چه مصیبتی است که بخشی از سینمای ایران را در خود گرفتار کرده و گویی رهایی از آن امکان پذیر نیست و اینطور که بویش میآید این مدل فیلمسازی دارد تبدیل به یک الگو و ژانر در سینمای ایران میشود و ادعای کمدی و سرگرم کردن مردم را دارند و با همین ادعا از جواب دادن طفره میروند.”
پس از چند اثر سخیف دکتر کوشان همچون همیشه که باعث و بانی گونههای مختلف بصری و داستانی در سینمای ایران بود، اولین فیلم تاریخی سینمای ایران را میسازد.
“آغامحمدخان قاجار”: نخستین فیلم ۳۵ میلیمتری که پس از قریب هفت ماه خودداری صاحبان فیلم از نمایش تولیداتشان روی پرده میرود. “آغامحمدخان قاجار” ۵۳ شب در سینماهای ایران و هما روی پرده میماند. اما فروش بالنسبه خوب آن جوابگوی هزینهی آن که بیش از دو میلیون ریال است (پر خرجترین فیلم پارسفیلم) نمیشود و پارسفیلم ضربهی تازهای را تحمل میکند. دکتر کوشان دربارهی “آغامحمدخان قاجار” به یاد میآورد:
“آغامحمدخان قاجار در اصل فیلم بدی نبود، به خصوص که در مورد تهیهاش و اینکه تا حدود زیادی از نظر مکان، موقعیت و فضا به زمان قاجاریه نزدیک باشد، کوتاهی نشده بود. اما وقتی فیلم به سانسور فرستاده شد محتشم به ریاست ادارهی نمایش وزارت کشور منصوب شده و خود دربارهی فیلم تصمیم گرفت و بعد از اینکه فیلم از سانسور بازگشت، هجویهی مزخرف و بیسر و تهای شده بود که امکان نمایش عمومی نداشت. محتشم به هنگام بازبینی فیلم در ادارهی نمایش به فیلم پروانه نداد و گفت فیلم بسیار مزخرفی است و سرانجام قسمت اعظم صحنههای مربوط به خودش را از فیلم خارج کرد و ایراداتی عجیب به آن گرفت، از جمله اینکه آغامحمدخان نباید کشته شود و نتیجه آن شد که یکی دیگر از استثنائات فیلمسازی در ایران به وقوع پیوست. در این فیلم تاریخ کاملاً تحریف شد و حتی تغییرات کلی در شبیخونی که خدمههای آغامحمدخان برای کشتن او تدارک دیده بودند، داده شد!! با این وجود رویهمرفته با صحنههایی که بعداً به آن اضافه کردیم که البته هیچگاه در حد نسخهی اولیه نشد، ولی باز جای شکرش باقی است که فیلمی با آن همه گسستگی باز هم مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت”
“آغامحمدخان قاجار” نخستین فیلم تاریخی است که سینمای ایران تولید میکند و به همین جهت مورد بحث و تحلیل همه جانبهای قرار گرفت. از جمله طغرل افشار دربارهی آن مینویسد:
“آغامحمدخان را باید از چندین لحاظ تجزیه و تحلیل نمود، یکی از لحاظ تاریخی، یکی از لحاظ موضوع و بازی و یکی از لحاظ فنی و میزان امکانات برای تهیهی چنین فیلمی.
از لحاظ تاریخی:
جریان فیلم با واقعیت تاریخ وفق نمیدهد. فیلم میگوید آغامحمدخان بدست کریمخان زند مقطوعالنسل گردید در حالی که تاریخ شهادت میدهد که سبب این کار خاندان افشاریه بودهاند. فیلم نشان میدهد که صادق گرجی پیشخدمت مخصوص و جاسوس خارجیها آغامحمد خان را موقع خواب به قتل رسانده و این عمل را به تحریک اجانب صورت میدهد، در حالی که کثب تاریخی شهادت میدهند آغامحمد خان بدست آشپزباشی خود هنگام خواب به قتل میرسد. فیلم کریمخان زند را شخص قسیالقلب و آغامحمد خان را جسور و با شهامت وانمود میکند در حالی که تاریخ کریمخان زند، وکیلالرعایای مردم دوست را حکمرانی عادل و رحیم و آغامحمدخان را قسیالقلب و خونریز معرفی کرده است. باز هم تاریخ زنان قاجاریه را با اندامی درشت و فربه، با ابروانی پیوسته و لبانی غنچه نشان میدهد در حالیکه بالعکس، فیلم بانوان حرمسرا از جمله امینه و سلیمه خانم را زنانی بلند قامت و ظریف با تیپ نیمه اروپایی و ژستهای مدرن نمایش میدهد. بنابراین جنبههای تاریخی فیلم چه از لحاظ اصول و چه از لحاظ زمان صحیح نیست. آخر چرا باید از خاندان قاجاریه این همه تجلیل شود و آنها را از آنچه که بودهاند بزرگتر وانمود کرد؟؟
موضوع بازی:
تنظیم یک موضوع قوی و موثر برای این فیلم کار بسیار مشکلی بوده است، هم جنگ و هم اوضاع دربار و هم حرمسرا و خصوصیات دسائس درباری آن زمان و مرتبط ساختن همهی اینها با هم در یک موضوع وسیع تاریخی کار بیاندازه مشکلی است. بنابراین از موضوع فیلم نباید انتظار چندانی داشت و بهتر بود برای به وجود آمدن یک موضوع جمعتر و مشخصتر از مقداری صحنههای جدا از موضوع اصلی، از جمله صحنههای خارجی و جنگ و جدال صرف نظر میشد تا بیننده بتواند با یک موضوع مشخص روبرو شود. علاوه بر این مخلوط ساختن زندگی داخلی و خارجی یک شخصیت تاریخی عجالتاً از امکانات سینمایی ما نیست. نصرتالله محتشم آکتور با سابقه و مجرب تئاتر ایران در نقش سلطان قاجار مهارت زیادی به خرج میدهد ولی عدم امکانات موجوده و ضعف تکنیک اجازهی بازی بهتری را به او نداده است. محتشم در سایهی تجربهی خود کوچکترین قسمت بازیاش را با دقت و تبحر زیادی ایفا میکند. از یک طرف نمیتوانیم معتقد باشیم که او مانند یک آکتور قوی سینمایی بازی میکند ولی از طرف دیگر اگر بخواهیم نسبت به سایر هنرپیشگان بسنجیم باید قبول کنیم که بازی او با هنرپیشگانی که تاکنون روی پرده سینما دیدهایم اساساً قابل قیاس نیست. ولی این را باید متذکر شویم که در روی سن تئاتر برای این بازی ارزش بیشتر و مثبتتری میتوان قائل شد تا در روی پردهی اگر از بازی محتشم بگذریم بازی دو هنرپیشهی قدیمی تئاتر یعنی امیرفضلی در نقش گرجی و بهرامی در نقش محمود خاصهتراش، قوی و با ارزش است و آنها هم یک بازی تئاترال انجام میدهند و دکلاماسیون آنها به حرکت فعالشان میچربد. بهرامی حالات مختلف ترس، وحشت، سخنچینی و بدجنسی را به خوبی مجسم میکند. امیرفضلی نیز یک چهرهی قوی است که بیننده را به خود جلب میکند. اما ژاله و مورین که در نقشهای امینه و سلیمه ظاهر میشوند اصولاً مناسب این پرسوناژها نمیباشند. راجب به بازی شخص آنها نباید قضاوتی کرد بلکه باید گفت که زنان قاجاریه در چنین لباس و هیکلی نبودهاند و این دو ستاره باید در نقش فیلمهای دراماتیک امروزه ظاهر شوند تا ارزش بازی انها آشکار شود.
امکانات تهیهی فیلم و قسمت فنی:
اصولاً امکانات برای تهیهی فیلم تاریخی در شرایط کنونی در کشور ما خیلی دشوار است و تهیهکنندگان فیلم تاریخی نباید در صورت فقدان امکانات لازم دست به تهیهی چنین فیلمهایی بزنند. برای تهیهی فیلم آغامحمدخان، محتشم کارگردان فیلم توانست از دکور واقعی کاخ گلستان و اثاثیه و البسهی آنجا استفاده کند. این یک امکان بزرگی برای تهیهی فیلم بود و اما دیگران که این امکان را تاکنون بدست نیاوردهاند و در حال تهیهی فیلم هستند چه میخواهند کرد؟ استفاده از صحنههای واقعی کاخ گلستان یک دکور دیدنی و قوی برای فیلم به وجود آورده اگرچه فیلمبرداری و پلانبندی نتوانسته آن طور که لازم است زیبایی و عظمت این دکور را نشان دهد، ولی ما از خلال زاویههای فیلم تالار نورانی آینهبند کاخ گلستان، سالنهای مجلل و تخت طاوس را که غرق در جواهر است میبینیم و شاید در چند صحنه چشم بیننده از این دکور واقعی که در فیلم فارسی سابقه نداشته است، خیره میشود. صرفنظر از دکور، قسمت فنی فیلم از جمله صدا به کلی زننده و در بعضی از صحنهها صدا اصلاً مفهوم نیست. اصولاً فیلم از لحاظ فنی بیاندازه ضعیف شده است. بازی محتشم سایر بازیها را به کلی ناچیز میکند. این دکوراسیون عالی به این موضوع درهم و به آن چند صحنهای که خارج از این دکور تهیه شده نمیخورد ولی با همهی این عیوب فراوان، آغامحمد خان قاجار که اکنون در سینماهای هما و ایران نمایش میدهند به مراتب به فیلمهای فارسی همزمان خود ارجحتر است. لااقل یک ارزن از محاسن آغامحمد خان در آثار بنجلی مانند میلیونر دیده نمیشود”
همانطور که اشاره کردیم فیلم مزبور بسیار مورد بارخورد مجلات و منتقدان قرار گرفت، نمونهای دیگر دکتر کاووسی مشروحترین نقد دربارهی “آغامحمدخان قاجار” را تحت عنوان ((تفاوت تئاتر و سینما، فرق تئاتر و نمایش)) در فردوسی نوشت. او پس از مقدمهای طولانی و طی ارائهی شواهدی برای ثبوت اینکه هیچگونه شباهت و بستگی بین دو هنر تئاتر و سینما – که هر کدام در جای خود بزرگ و زیبا هستند – وجود ندارد، فیلم را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده است:
“ارزش تاریخی و روانشناسی آغامحمد خان: معمولاً کسانی که میخواهند فیلمهای تاریخی آنهم برای اولین بار تهیه کنند باید چنانچه در معلومات و اطلاعات خود کمترین شک و شبههای دارند با کمک استادان فن در رفع آن برآیند. در فیلم آغامحمدخان که ظاهراً از نمایشنامهی آن اقتباس شده اشتباهات وحشتناکی وجود دارد. اولاً از لحاظ تاریخی شخص آغامحمدخان همواره مورد احترام کریمخان زند بوده است و کریمخان وی را مقطوعالنسل ننمود که او به عنوان اعتراض بگوید: عمال شما مرا از لذایذ دنیوی محروم کردهاند. این عمل از طرف علیقلی خان، برادرزادهی نادرشاه که بعد از کشتن نادر بنام عادلشاه افشار خود را وارث تاج و تخت ایران خواند به عمل آمد و قضیه بدین قرار است که طی جنگهایی که علیقلیخان با سرکشان کشور منجمله محمدحسن خان قاجار، پسر فتحعلیخان سردار اعظم و رئیس ایل قاجار نمود، دو پسر او محمدخان و حسنقلیخان در مازندران به دست عادلشاه افتادند. محمدخان که در آن موقع شش سال بیشتر نداشت به فرمان عادلشاه مقطوعالنسل گردید. بعدها وقتی جانشینان نادر کاری از پیش نبرده و کریمخان زند از این هرج و مرجها فاتح بیرون آمد بر یکی دیگر از مخالفان خود که همان محمدحسنخان قاجار باشد پیروز گردید. او کشته شد و پسر بزرگش که همان آغامحمدخان باشد به چنگ کریمخان افتاد و ۱۸ سال از سنس میگذشت. میدانیم که عادلشاه از عمال کریمخان زند نبود و از خاندان افشار بود. بعلاوه آغامحمدخان ۱۲ سال بعد از این عمل بدست کریمخان افتاد. اشتباه عجیب دیگر این فیلم، دادن پرچم سه رنگ فعلی ایران بدست آغامحمدخان است. این پرچم بطوریکه هر کودک دبستانی میداند مولود انقلاب مشروطه است و قبل از آن پرچم ایرانیان دارای زمینهی سفید و حاشیهی سبز بود، البته شیر و خورشید وجود داشته است. سوای این نکات اشتباهات دیگری که بستگی به اثاثیه و مبل و غیره دارد در این اثر وجود دارد که اهمیتش کمتر است و میتوان آنها را نادیده گرفت. اما نکتهی دیگر که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد روانشناسی آغامحمدخان است. اولاً این شخص به مناسبت وضع خاص جسمانی دارای مشخصات روحی دیگری بوده است، چنین موجوداتی که دارای مشکل Complexe های روانی هستند همیشه مرکز برخورد احساسات و عواطف متضادی میگردند که بروز آن از طرف آنان موجب تعجب اشخاص طبیعی میگردد. ما نباید در معرفی آنان در تئاتر، سینما و یا رمان از احساسات و عواطف خودمان کمک بگیریم، بلکه با مطالعهی عمیق در روانشناسی مخصوصاً تجزیه و تحلیل روانی (پسیکالنیز) آنان را به دیگران ارائه دهیم. اخیراً بانوی دانشمند آمنه پاکروان کتابی دربارهی آغامحمدخان به زبان فرانسه نوشته است. این اثر جایزهی ادبی نسبتاً مهمی را در فرانسه برد تا آنجا که تحقیق کردهام این بانو برای نگارش این کتاب مدتهای مدیدی مشغول مطالعهی زندگی آغامحمدخان و تطبیق آن با روانشناسی عملی گردید تا خردهای به قهرمان کتابش وارد نگردد. در عوض آغامحمدخانی که در این فیلم به ما معرفی میشود فاقد کمترین روانشناسی صحیح بوده، جز کلاه تخم مرغی و صورت پر چروک و بیموی قراردادی که گراور موجود در کتابهای تاریخ دبستانی به ما نشان میدهد، شباهتی با موسس سلسلهی قاجار ندارد. حتی صدایش به قدری بم است که نمیتوان از مردی مقطوعالنسل آنرا انتظار داشت. ایفا کنندهی رل آغامحمدخان این نکته را متوجه نشده که قهرمانش یک شخصیت حقیقی است نه یک موجود تخیلی و نباید در حرکات و بیان مبالغه را تا سر حد فانتزی ادامه داد.
سایر بازیها:
چون تنظیم کنندهی نمایشنامه و ایفا کنندهی رل اول، رژیستوری را هم به عهده داشته پس خواه ناخواه سایر بازیکنان را نیز در این راه به دنبال خود کشانیده است، در عین آنکه در تمام مدت نمایش سعی شده که ایفا کنندهی شخصیت اول دیگران را در مقابل خود خُرد و ناچیز بسازد. معهذا متمایز میگردند از میان ایشان به عنوان نمونه میتوان ژاله را مثال زد. این بانو چناچه راه هنرپیشگی خود را به طور صحیح ادامه دهد مخصوصاً چون دارای تیپ کامل زن شرقی است، به خوبی موفق خواهد شد. ولی افسوس که هنگام بازی، شخصیت روحی خود را ترک میکند و شخصیت دیگری را اختیار مینماید. مثلاً در ایفای نقش امینه دکلاماسیون و حرکاتی که او به کار میبرد بیشتر مردانه است تا زنانه و این نکته به شدت از ظرافت ایشان میکاهد، بایستی سعی کند که شخصیت روحی و جسمی خاص خود را پرورش دهد.
تکنیک فیلم:
یک کارگردان حقیقی سینما نمیتواند نکات مربوط به مسئولیت فنی فیلم را از خود سلب کرده متوجه دیگران شازد، وی همه جا بایستی مواظب اثرش باشد. او باید فیلمبردار، مسئول لابراتوار، متصدی مونتاژ، انتخاب کنندهی موزیک دستور دهد اگر وسایل کار درست موجود نیست کارش راتعطیل کند. برای اینکار لازم است که شخص کارگردان پرورش کامل فنی داشته باشد. بهترین کارگردان تئاتر حتی فاقد کمترین اطلاع فنی در سینما است. اگر غیر از این بود لوئی ژووه و شارل دولن متورانسنهای با نام تئاتر عنوان کارگردان سینما نیز به خود میدادند و فیلم درست میکردند. موزیکهای به اصطلاح متن این فیلم بسیار بد است، به این معنی که از صفحات خارجی باز سوء استفاده شده و در نتیجه ارزش آن قطعات عالی در نظر شنوندگان پایین میآید. در جایی که آغامحمدخان میخواهد توطئهکنندگان قتل خود را بکشد و با شمشیر برهنه از پلهکان خوابگاه پایین میآید توکاتا وفوگ اثر ژان سباستیان باخ شنیده میشود. درست مثل آن است که آغامحمدخان با شمشمیر برهنهاش قصد شهید کردن این آهنگساز بزرگ کلاسیک آلمان را در این نوار دارد. از طرفی دیگر چسباندن چند صحنهی سوارکاری و شلیک توپ در این فیلم که از فیلمهای خارجی برداشته شده قابل بحث و انتقاد شدید است. وانگهی اگر مونتاژ فیلم خراب است گناه متصدی آن نیست، کارگردان همیشه مصالح لازم را برای مونتاژ میدهد و در موقع اجرای آن حاضر میشود و راهنمایی میکند، آن هم در صورتی عملی است که دکوپاژی قبلاً موجود باشد و در این فیلم مطلقاً وجود خارجی ندارد”
(میلیونر)
“میلیونر”: همزمان با “آغامحمدخان قاجار” سومین تولید عصر طلایی “میلیونر” نخستین تجربهی امین امینی نیز از دهم آذر ۱۳۳۳ در سینماهای مایاک و تهران به نمایش در میآید و طی ۴۲ شب از استقبال بالنسبه خوب تماشاگران برخوردار میشود. فیلم اخیر برخلاف دو تولید قبلی عصر طلایی با عکسالعمل سرد و منفی مطبوعات روبرو میشود. سختترین مخالفت را افشار به عمل میآورد و فیلم را از ((نوع مسخرهگی)) دانسته و همه جا از آن به عنوان نمونهی ابتذال مثال میآورد. اما عصر طلایی در واقع با عرضهی “میلیونر” تجدید نظری در روند فیلمسازی خود میکند و نشان میدهد که سعی در حفظ سرمایه دارد.
(ماجرای زندگی)
“ماجرای زندگی”: یک ماه پس از نمایش “آغامحمدخان قاجار” دیانا فیلم از شانزدهم دی ماه ششمین تولیدش “ماجرای زندگی” را عرضه نمود. از قبل انتظار میرفت که فیلم نه تنها مورد استقبال تماشاگران واقع شود، که توجه مطبوعات را نیز برانگیزد. لحاظ عمده این بود که “ماجرای زندگی” در واقع میتوانست نخستین ساختهی دکتر هوشنگ کاووسی در سینمای ایران باشد اما در اوایل کار او برکنار شد و محتشم جایش را گرفت. لذا موضعگیری او و دوستدارانش محتمل بود. کمااینکه دکتر کاووسی که مترصد این فرصت بود مطلب مشروحی را در این خصوص در مجله فردوسی (شماره ۱۷۲ – ۲۱/۱۰/۱۳۳۳) منتشر میکند که قسمتهایی از آن را در ادامه میآوریم:
“در بدو تهیهی ماجرای زندگی یعنی در مهرماه ۱۳۳۲ کارگردانی، غیر از تنظیم کنندهی فعلی مامور تهیهی آن گردید؛ وی پس از آنکه قصهی نوشته شده آن را که در ۶۹ صفحه و ۶۰ صفحه تنظیم شده بود مطالعه کرد، نظرش را مبنی بر بیارزش بودن آن اعلام داشت. او فقط به یک شرط حاضر به کارگردانی آن شد؛ آن شرط این بود که مجدداً روی مایه و تم این قصه وی سناریویی تهیه نماید که قابل فیلمبرداری باشد، چون بدواً با او موافقت شد بنابراین تهیهی ماجرای زندگی آغاز گردید.
پس از چهار ماه فیلمبرداری چون از طرف صاحبان مالی استودیو تشخیص داده شد که فیلم غیرتجارتی خواهد شد به کار کارگردان اول خاتمه داده و از تنظیم کنندهای که در تهیهی آثار تجارتی مبرز تشخیص داده شده بود استمداد کردند، ماجرای زندگی پایان یافت و این است که فعلاً مشاهده میکنیم. از کارگردان اول مقداری صحنه در ماجرای زندگی بدون ذکر نام او در نوشتههای بدو این فیلم وجود دارد، منتها چون مونتاژ آن تحت نظر تنظیم کنندهی فعلی انجام یافته است او با ذوق و علاقهای که از زمان تصدی سانسور در بکار بردن قیچی دارداین صحنهها را مشمول این ذوف قرار داده و تا حد ممکن آنرا بی سر و ته نموده و سپس بجای مونتاژ کولاژ انجام داده است.
در ادامه دکتر کاووسی در باب پروسهی ساخت فیلم میگوید:
“من تازه از خارج آمده بودم زبان صاحبان فیلم را نمیدانستم یا آنها زبان مرا نمیفهمیدند. فیلمی در همان سال ورودم بدست گرفتم که متاسفانه در اثر عدم توافق در سلیقهی فیمابین صاحب فیلم و سازندهی فیلم که من بودم، ناچار فیلم را از من گرفتند و به دیگری که زبانشان را میفهمید دادند و او هم آنطور که آنها میخواستند فیلم را تمام کرد و فیلم همانطور هم که آنها میخواستند در بازار کار کرد”
و علت دیگری که دکتر کاووسی در خصوص کنار گذاردنش از کارگردانی فیلم “ماجرای زندگی” عنوان کرده است:
“عدهای که در اوایل فعالیت فیلمسازی در ایران از تئاتر به سینما کوچ کرده بودند اعتقادشان این بود که سینما همان تئاتر است بعلاوهی عکاسی. اینان بر علیه من توطئه کردند و فیلم ماجرای زندگی را از دست من درآوردند. این عدهی تئاتری که در راسشان مرحوم محتشم قرار دادشت، فیلم را به کلی داغان کردند”
(هوشنگ کاووسی)
با مختصر توضیح هوشنگ کاووسی که در آن زمان جزء اولین تحصیل کنندگان رشتهی سینما در خارج بود، به این موضوع میرسیم که فضای سینمای ایران با آن کارکردهای مافیاییاش که به دست یک مشت آدم بیسواد افتاده بود و همچون دلالهایی که اصلاً خود سینما برایشان مهم نبود با این هنر ارزنده رفتار میکردند. به طور جالبی این سنگ بنای کج و منحرف تا حدی در سینمای این مرز و بوم ریشه دوانده که امروز بعد از گذشت حدود ۶۰ سال از آن روزها هنوز هم این نوع رابطهها را میتوانیم در سینمای خودمان بیابیم، چه در مدیوم فیلمفارسیهای سخیف که ادعای سرگرم کردن مخاطب را دارند و چه در آثار شبه روشنفکری که از دولت پول میگیرند. اما امروزه اوضاع کمی اسفبارتر از گذشته است، چون امروزه با دولتی بودن سینما و سر ریز شدن پولهای هنگفت بیتالمال دایرهی فساد بیشتر شده و ورود افراد غیر متخصص به این حوزه دو چندان گشته است.
شاید مقاله های دیگر وب سایت روژان :را هم دوست داشته باشید