تامین امنیت منابع مصرف اما، شاید سطحی ترین نگاه بر پایداری جامعه بشری باشد. هدف از مهیا کردن منابع اکوسیستمی در واقع آماده سازی پیش زمینه های مورد نیاز برای ارضا فعالیت های انسانی است. بیشتر این فعالیت ها در منازل، و قسمتی از آن ها در بخش های اقتصادی صرف فعالیت های کشاورزی، صنعت و خدمات می شود. در نتیجه علت مصرف منابع خود معلول تخصیص و پراکندگی ساعات فعالیت انسانی است. با این دید، توسعه پایدار بیش تر تحت تاثیر عوامل اجتماعی-اقتصادی است تا پیشرفت علوم مهندسی.
امروز بسیاری از کشورهای پیشرفته گام های اولیه را به سمت غیرصنعتی شدن برداشته اند. غیر صنعتی شدن-deindustrialization- نه به معنای غیر مترقی شدن، بلکه متضمن سیاست هایی است که منتج به صادرات فشار اکوسیستمی به نقاط دیگر جهان، و در نتیجه آن، بهره بردن از کالای نهایی در پایان چرخه مصرف است. اصطلاحا به این درجه از پیشرفت اقتصادی-اجتماعی که در آن صنایع اولیه و ثانویه در جایی بیرون از خاک یک کشور راهبری می شوند، tertiarization گفته می شود، جایی که سیستم به دو شکل برای خودش مزیت می خرد.
۱) آزاد سازی ساعات فعالیت انسانی در بخش های پر زحمت اقتصادی مانند کشاورزی و صنعت، و هدایت آنها به سمت فعالیت های خدماتی، آموزشی و رفاه اجتماعی.
۲) توسعه به اصطلاح پایدار و محیط زیست پاک در داخل مرزهای جغرافیایی کشور. شاید اولین چالش انسانی این گونه مسائل بعد اخلاقی تخصیص ناعادلانه زحمت به کشورهای فقیر و در حال توسعه و تحویل ناعادلانه رفاه اقتصادی اجتماعی منتج از آن به کشورهای پیشرفته باشد. به طور حتم عدالت در توزیع منابع و مهم تر از آن عدالت محیط زیستی مهم ترین چالش امروز جهان است. اگرچه اولین و شاید اصلی ترین سد در مسیر توسعه پایدار در کشور ما تخصیص نسنجیده ساعات فعالیت انسانی است.
در کشور ما، سال های زیادی صرف توسعه زیرساخت های ناپایدار اجتماعی-محیط زیستی با هدف تامین سرمایه و ایجاد شغل شده است. مهم ترین سوال این است که آیا با ایجاد یک شغل امکان مهیا کردن منابع اکوسیستمی و اجتماعی آن به صورت پایدار برای آینده وجود خواهد داشت یا خیر؟ اصولا چالش های برنامه ریزی توسعه جوامع انسانی پیچیده، در هم تنیده و آن گونه هورنست ریتل استاد دانشگاه برکلی در سال ۱۹۷۳ به آن اشاره کرد، بدخیم و بدون راه حل-wicked problems- هستند. به طور حتم بازی برد-برد برای راهبری توسعه پایدار عملا غیر واقعی و به شدت خوشبینانه است. اگرچه این موضوع الزاما دلیلی بر عدم امکان مدیریت بهتر منابع اکوسیستمی نیست. در حیطه مدیریت کلان کشور، تصور جواب برای سوالاتی که با کلید واژگان “چه می شد اگر؟” شروع می شوند شاید دریچه برای تحلیل مسائل بدخیم توسعه پایدار ایران باز کنند. سوالاتی مانند “چه می شد اگر میزان سرانه فعالیت انسانی تخصیص یافته به بخش کشاورزی در طی ۵ سال گذشته ۱۰% کاهش پیدا می کرد؟ “. سرانه ساعات فعالیت بخش کشاورزی در کشور ما چیزی در حدود ۱۱۰ ساعت می باشد. این عدد برای کشوری مانند چین برابر با ۳۰۰ و برای اروپا در حدود ۴۰ ساعت می باشد. اما نکته اصلی روند تغییرات این متغیر مهم بخش اقتصادی-اکوسیستمی است. چین در طول ۱۵ سال بیش از نیمی از سرانه ساعت فعالیت کشاورزی خود را تبدیل به خدمات کرده است (دو برابر تغییرات نسبی ایران) و اروپا با داشتن سرانه آب تجدید پذیر بیش از دو برابر ایران و منطقه مناسب برای کشاورزی، هم چنان به دنبال کوچک کردن بخش کشاورزی خود است (۱۰% کاهش بیش تر نسبت به ایران). این اطلاعات در کنار کاهش ۷۰ درصد سرانه آب تجدیدپذیر کشور در طول نیم قرن گذشته میتوانند زنگ خطری باشد برای امنیت اجتماعی-سیاسی کشور در آینده نزدیک.
شاید بتوان از زاویه دید تناقض فراوانی- paradox of plenty –بخش انرژی کشور را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، اما از دید هم بست منابع، مهم ترین سرمایه اکوسیستمی برای ایران قطعا آب خواهد بود. این که چرا کشوری با مرز تنش آبی ۵۳ میلیارد مترمکعب در سال بیش از ۹۶ میلیارد مترمکعب آب مصرف می کند خود واقعیتی اظهرمن الشمس از شرایط سو مدیریت آب در ایران است. این که چرا در طول ۲۰ سال گذشته درصد درآمد کشور از بخش کشاورزی نه تنها کم تر نشده بلکه ۶ درصد بیشتر هم شده بسیار جای سوال دارد.
انتظار برنامه ریزی و اجرای کوتاه مدت جهت مدیریت بخش کشاورزی و انتقال ساعات فعالیت انسانی آن به بخش های دیگر با توجه به شرایط کشور ما شاید دور از واقعیت باشد. شاید چند ده سال نیاز باشد تا زیرساخت های لازم ایجاد و هزینه های لازم داده شود تا کشور از مرز خطر اکوسیستمی گذرکند. هر چند صدای این زنگ خطر هنوز به گوش خیلی ها نرسیده است.
*عضو کمیته مدیریت و برنامهریزی حوضههای آبریز کشور
۴۷۲۳۱