فقدان حضرت امام برای همه ملتهای آزاده جهان حادثه تلخ ودردناکی است وبهمین مناسبت مرور کوتاهی بر خاطرات خود در لحظه ارتحال امام “رض” دارم هر چند به قول مولانا :
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
هنگام رحلت امام مسولیت دفتر ایرنا در دمشق را بعهده داشتم وبه این دلیل که تلکس اخبار ایرنا که در دفتر مستقر بود، لحظه به لحظه آخرین وضعیت جسمی امام را مخابره می کرد لذا از زمان بستری شدن ایشان یک لحظه صدای زنگ تلفن های دفتر ایرنا قطع نمی شد.
روزانه صدها تلفن از نقاط مختلف سوریه وشهرهای دور دست مثل دیر الزور ،حلب ،لاذقیه ،بانیاس ،ادلب وحومه دمشق به دفتر می شد که تلفن کنندگان جویای حال امام می شدند ومن تعجب می کردم که تلفن کنندگان شماره تلفن های دفترایرنا در دمشق را چگونه به دست می آوردند.
تقریبا نزدیک ساعت 9 شب سیزدهم خرد اد 68 بود که بر اثر کاهش اخبارارسالی از تهران احساس کردیم که حال حضرت امام رو به وخامت گرائیده وپزشکان قطع امید کرده اند. مسولین دفاتر نهادهای مختلف جمهوری اسلامی ایران مانند رایزنی فرهنگی ، هواپیمائی جمهوری اسلامی، مدارس ایرانی ،دفتر نمایندگی ولی فقیه ، درمحل سفارت جمع شدند تا نقطه نظرات خود را پیرامون وضعیت جسمی امام بیان کنند.
عمده نگرانی ها پیرامون آینده کشور پس از رحلت امام دور می زد واین که این احتمال وجود دارد که عراق ، آمریکا ویا رژیم صهیونیستی ممکن است از خلاء ناشی از فوت حضرت امام استفاده کنند ودست به اقدامات ایذائی علیه جمهوری اسلامی بزنند. با نگرانی وناراحتی شب را به سر آوردیم و صبح خبر ارتحال امام را شنیدیم و راهی سفارت جمهوری اسلامی در اتوستراد ” اتوبان ” المزه دمشق شدیم.
در همان ساعات اولیه هزارن نفر از ملیت های مختلف در دستجات منظم وارد سفارت شدند و به سفیر وکارکنان سفارت ایران تسلیت گفتند. حدود ساعت 4 بعد از ظهر بود که مشاهده کردم چند جوان سوری چیزی شبیه یک تابوت را بر دوش خود حمل می کنند وبه طرف سفارت در حرکت هستند زیرا در آن روز تمام اتوبان توسط پلیس سوریه بسته شده بود.
وقتی پرس وجو کردیم معلوم شد که درون این تابوت مانند، پیرترین مرد سوریه وجود داشت که در یکی از روستاهای اطراف شهرحلب زندگی می کند. این پیرمرد که حدود 104 سال سن داشت به محض شنیدن رحلت حضرت امام بشدت گریه می کند واز نوه های خود می خواهد او را به سفارت جمهوری اسلامی برسانند تا در مراسم عزا داری شرکت کند.
نوه های این پیرمرد می گویند که پدر بزرگ آنان نزدیک به 30 سال است که از روستای خود خارج نشده واین اولین بار است که پس از این مدت طولانی به دمشق می آید. در همان روز جوانی اهل یکی از کشورهای عرب شمال آفریقا که به دلیل گرویدن به مذهب تشیع تحت تعقیب دستگاه های امنیتی کشور خود قرار گرفته بود وبه سوریه پناهنده شده ،نزد من آمد. اوتعریف می کرد که مصیت های زیادی را متحمل شده وبه دلیل عشق به اهل البیت علیهم السلام هم از ناحیه سلفی ها وهم از ناحیه دستگاه های امنیتی مورد اذیت وآزار قرار گرفته و پس از فرار از کشور خود در اطراف زینبیه دمشق مستقر شده وتنها دلخوشی او زیارت روزانه مرقد حضرت زینب “س” است.
در طول چند ساعتی که این جوان زندگی دردناک خود را شرح می داد هر گاه نام امام خمینی “رض” را بر زبان میراند سیل اشک از چشمان او سرازیر می شد.
هنگامی که اورا دلداری می دادم واز او می خواستم تا اینقدر گریه نکند او این شعر عربی را تکرار می کرد:
” لولا الدموع وفیضهن لاحرقت الارض الوداع حراره الاکباد” ( اگر این اشکها نبود سوز جگرها سر زمین فراق ووداع را می سوزاند).
این جوان اصرار داشت که تسهیلاتی برای او فراهم کنیم تا به ایران سفر کند زیرا آرزوی دیرینه اوعزیمت به حوزه علمیه قم وشرکت در کلاس دروس مراجع بود وسر انجام هم به قم آمد وپس از سالها به کسوت روحایت در آمد. روز رحلت حضرت امام مرحوم حافظ اسد رئیس جمهوری وقت سوریه برای تسلیت وامضاء دفتر یاد بود وارد مقر سفارت ایران در دمشق شد.
مرحوم حافظ اسد می گفت در طول دیشب وامروز دو حالت متضاد” تالم و شادمانی ” بر او چیره شده بود.
تالم به خاطر فقدان رهبر بزرگ وبنیانگذار جمهوری اسلامی بود که توانست با انقلاب خود موازنه قدرت رابه سود سوریه تغییر دهد، و شادمانی به این خاطر است که مجلس خبرگان سریعا حضرت آیت الله خامنه ای را به عنوان رهبر انقلاب انتخاب کرد زیرا این انتخاب ،بسیار حکیمانه و دقیق است.
در طول یک هفته صدها هزار نفراز اهالی سوریه از اقصی نقاط مختلف این کشور برای شرکت در مراسم عزاداری به سفارت جمهوری اسلامی مراجعه کردند که در میان آنان مسیحی ،دروزی، علوی وسنی وجود داشت واین امر نشان می دهد که صرف نظر از ابعاد دینی بطور کلی امام خمینی ” رض” محبوب دل ملیونها انسان آزاده در سراسر جهان بود.