سینماسینما، امین نصیری
بیشتر فیلمهای پولانسکی با آدمهای معدود و در جغرافیایی نه چندان وسیع و پر دیالوگ میگذرند و از قضا همین فیلمهای جمع و جور مهمترین و بحث برانگیزترین آثار این کارگردان لهستانی، که به جرات میتوان گفت جزو ده فیلمساز برتر زنده است، هستند. ونوس در پوست خز فیلمیست دربارهی نقش پر رنگ یک زن، زنی قدرتمند که صحنه را تصاحب و در اختیار خود قرار میدهد و هر کاری که بخواهد با آن میکند. گاهی انگار با یک الهه طرفیم، گاهی فاحشهای گستاخ، گاهی هنرمندی نابغه و سخت کوش و گاهی با توصیفات پیشگویانه و فراطبیعیاش. زن در همان ابتدا کاری که باید را انجام میدهد و با ورود محکماش بازی را شروع میکند و کنترل شرایط را به دست میگیرد و بدل به موجوی شهوت انگیز میشود که احساساتش را بیان میکند. در ادامه فرایند به شکلی طی میشود که زن به مرور جای مرد را به عنوان کارگردان میگیرد و اوست که بر خلاف انتظارها رهبریِ توماس(کارگردان و نویسنده تئاتر) و نحوه پیشبرد داستان را مدیریت میکند. زن خود را به دروغ وندا معرفی میکند و زمانی که بازی میکند مثل یک اسطوره و مجسمه ای زیبا و بینقص در نقشش فرو میرود که همین باعث شگفتی توماس میشود و حتی زمانی که تمرینات نمایشنامه به پایان میرسد باز هم با شخصیت مصمم و خلاق و در عین حال فریبندهای طرفیم که بر همه چیز اثر می گذارد. نکته جالب اینجاست که وقتی دوست دختر توماس با او تماس میگیرد توماس با حالتی سست و ترسان و نه باابهت به او جواب می دهد و درواقع اینجا هم شاهد حضور باصلابت، قوی و مقتدر زنی هستیم که وجود فیزیکی در فیلم ندارد ولی تاثیرش موجود است. وندا تمام موجودیت و اعمالش نه تنها بر توماس و رویکرد خودِ نمایشنامه تحمیل می شود_که این ناشی از ساحت نیرومندش است_بلکه مخاطب را هم گول میدهد و چشمانش را مبهوت هر عملش میکند. از یک جایی به بعد توماس نمیتواند مرز بین نمایش و واقعیت را تشخیص دهد و وندا آنقدر با نقشش آمیخته میشود که توماس دقیقا بدل به کسی میشود که او میخواهد تا در نهایت مرد به ذلت کشیده شود. بازیگر زن فیلم(امانوئل سنیهی زیبا) همسر پولانسکی است و شخصیت توماس نیز شبیه جوانی های پولانسکیست. شخصیت توماس رفته رفته از یک کارگردان تئاتر تبدیل به برده زن می شود و تمایلات کثیف و ناپاکش به مرور آشکار میشوند. می توان گفت توماس در ظاهر یک روشنفکر است اما زیر کالبداش یک انسان قلابیست. توماس به عنوان هنرمندی شناخته شده و باسابقه که در کارش موفق است در اثر حضور دارد اما زنی که خود را وندا معرفی میکند تماما با زن بودنش و وجهههای تندیس گونهای که امانوئل سنیه به آن بخشیده او را رام و عدم خلوص نیت، متزلزل بودن و ضعف درونیاش را آشکار، و درواقع افسارش را در دست میگیرد. در پوستر رسمی فیلم گردنبند قلاده مانند و پاهای جوراب توری پوشیدهی وندا را در پسزمینهای تاریک و فضایی معلق میبینیم که نشان از تمایلات پنهان و ناهنجارهای جنسی و سادومازوخیسمی در توماس دارد. در پایان زن در حالی که به الههای زنده و متحرک بدل شده و میرقصد، مرد را به تمسخر میگیرد و در میزانسنی خیره کننده از آنجا غیب میشود و به حضور پرشکوه و مقتدرانهاش پایان میدهد و مرد را در اوج خواری تنها میگذارد.