اما در این کشور زندگی می کنم و به عنوان یک شهروند و شاید یک روزنامه نگار حق اظهار نظر درباره برخی مطالب را دارم. حق هم ندارم وقتی یادداشتی می نویسم به بازخورد خوب و بد و موافق و مخالفانش فکر کنم. اگر حرف، حرف حق است باید گفته شود؛ چه تلخ باشد چه شیرین چه عده ای خوششان بیاید چه نه.
خب این ها که همه حرف های تکراری بود اما بروم سر اصل ماجرا.
طی یک فرایند پیچیده یکی از دانشمندان خوب هسته ای کشورمان ترور شد و به شهادت رسید.
پس از این اتفاق اما انگشت اتهام عده ای به سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی رفت که چرا آن قدر اشراف اطلاعاتی نداشته اند که دانشمند کشورمان ترور شود.
انتظار از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی همین است. اشراف اطلاعاتی از دشمنان و سرکوب آنان پیش از نیل به اهداف شومشان.
وزارت اطلاعات و سایر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشورمان نیاز به وکیل وصی ندارند. من هم وکیل وصی آنان نیستم اما همانگونه که عرض شد به عنوان یک شهروند نمی توانم چشمم را روی واقعیات موجود ببندم.
نمی توانم نقشه کشورم را ببینم که در چه منطقه ای قرار گرفته؛ از مرزهای شرقی که افغانستان و پاکستان است؛ خاستگاه طالبان و داعش و انواع و اقسام تروریست های خطرناکی مثل ریگی ها و…
در مرزهای جنوبی و غربی کشور عراق و تروریست های الاحوازیه، جبهه التحریر و.. از سمت آذربایجان غربی و کرمانشاه و کردستان هم که هر روز شاهد درگیری و شهادت مرزبانان جان بر کف کشورمان در مقابله با گروه های تروریست و جدایی طلب هستیم.
منطقه قره باغ هم که همیشه محل کشمکش و نفوذ تروریست ها بوده و…
با چنین مرزهایی و چنین منطقه خطرناکی، کشورمان یکی از امن ترین کشورهاست؛ حتی به نسبت خیلی کشورهای اروپایی؛ یادمان باشد داعش طی چند سال گذشته در فرانسه و انگلیس و سایر کشورها چه کرد و چه اقدامات خرابکارانه ای انجام داد.
خلاصه این که با این موارد باید بدانیم نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ما روزانه چند مورد خرابکارانه را ناکام می گذارند؛ وقتی تعداد اعمال خرابکارانه زیاد باشد درصد اشتباه هم بالاست.
شاید قیاس صحیحی نباشد اما معتقدم کار نهادهای امنیتی و اطلاعاتی ما مثل دروازه بانان فوتبال است؛ در طول یک بازی فوتبال، دروازه بانی ده ها حمله خطرناک حریف را دفع می کند اما بر اثر یکی از حمله ها گل می خورد؛ که حتی آن گل ممکن است ثمره اشتباه دفاع خودی باشد آن وقت تمام کاسه کوزه ها سر دروازه بان خالی می شود. کسی هم نمی گوید این همه موقعیت از حریف گرفت یا اشتباه مدافع بود.
در مقابلش مهاجمی که طی یک بازی مثلا 10 فرصت خوب گلزنی را از دست می دهد، از میان آنها یکی را گل می کند؛ آن وقت است که پیروزی تیم به نام او نوشته و توجه ها به سوی او معطوف می شود؛ کسی هم نمی گوید اگر دروازه بانمان نبود و این همه فرصت گلزنی نمی گرفت کار مهاجم تیم اصلا به چشم نمی آمد.
فکر کنم مثال این یادداشت جای تامل دارد، ندارد؟