سینماسینما، عباس اقلامی:
سال دوم دانشکده من (رسول صدر عاملی)
رسول صدر عاملی در رزومهی فیلمسازیاش فیلمهایی با مضامین اجتماعی و نگاه به مسائل و دغدغههای جوانان دارد و این بار هم در فیلم تازهاش سال دوم دانشکده من به سراغ یکی از همین مضامین رفته است. یک سوژهی خوب و قابل توجه که میتوانست در روند یک فیلمنامهی چندلایه نگاه تازهای به روابط جوانان در بستر اجتماعی موجود داشته باشد. فیلم داستان دو دختر دانشجو است که در جریان تدارک یک سفر و اردوی دانشجویی پی به میزان علاقه و همراهی این دو با یکدیگر میبریم و همزمان متوجه مشکلات یکی از این دو (آوا) با پسری که با او در رابطه بوده و بخاطر شک به خیانت در رابطه از او جدا شده است، میشویم. فیلم میتوانست با ورود به دنیای دوستانهی این دو و نوع مواجهه با عشق و نسبتش با خیانت از سویی و تردید در درستی یا نادرستی ورود به یک رابطهی عاشقانه و مرزهای رابطه در شرایط خاص، وارد مضامین جدیدی در سینمای ما شود که از قضا از فیلمسازی مانند صدرعاملی برمیآید. تا نیمههای راه و نزدیک یک سوم پایانی هم نشان میدهد که میخواهد به این مضمون بپردازد. اما در یک سکته و لکنت عجیب و غیرمنتظره در پیشبرد روند داستان و به نتیجه رساندن آن در فیلم سال دوم دانشکده من، با یک پایان بیاثر، فوری و کلیشهای و دم دستی روبرو میشویم که ضربهی بدی میزند به کل اثر و ساختمان ذهنی نزد تماشاگر از فیلم که از ابتدا در حال شکلگیری بود.
سال دوم دانشکده من، میتوانست یکی از بهترینها و دغدغهمندترینها در سینمای صدرعاملی شود؛ حیف که نشد.
غلامرضا تختی (بهرام توکلی)
نوع نگاه بهرام توکلی به سوژهی فیلمش که در مورد نه فقط یک ورزشکار مشهور در تاریخ ورزش ایران و جهان، که یک شخصیت اجتماعی – ورزشی در تاریخ معاصر ایران است در این فیلم تقریبا با رعایت جنبههای بیطرفی و یک بیان سینمایی بدون شیفتهگی یا نفرت از کار درآمده است. پرداختن به زندگی غلامرضا تختی که در زمان زنده بودن و حتی پس از مرگش داستانسراییهای بسیاری پیرامون شخصیت او شکل گرفته و جنبههای اسطورهای که از شخصیت تختی ساخته شده، میتوانست فیلمساز را به چالشهایی بکشد که باعث ضربه خوردن فیلم شود. اما بهرام توکلی با دقتی که در نزدیک شدن به جنبههای حساسیتبرانگیز روند پر فراز و نشیب زندگی تختی داشته و با همهجانبهگرایی که رعایت کرده موفق شده فیلم مهم و مؤثری بسازد. یک فیلم سینمایی که نشان میدهد تلاش شده تا جنبههای هنری و سینمایی آن در بهترین سطوح رعایت شود. دارای ارجاعات و استنادات نسبتا قویست که در جاهایی متن فیلم را به مستند نزدیک میکند اما پرداخت سینمایی که در فرم انجام شده ما را تا انتها در فضای فیلم سینمایی نگه میدارد.
البته فیلم بدون کاستی نیست. از جمله سکانسهایی از جمله تمرین و مسابقه یا تکرار کمک کردن تختی به نیازمندان، که به نظر کشدار میآید و میشد کوتاهتر باشد و نریشنهایی که در طول فیلم گفته میشود نباشد و اجازه داده میشد همینها هم با بیان و تصویر و به کمک سینما به تماشاگر نشان داده شود. نریشنهایی که جاهایی باعث جدا شدن تماشاگر از روند فیلم و دچار وقفه در بیان سینمایی داستان میشود.
غلامرضا تختی فیلمیست که باید دید. فیلمی که به اوج و حضیض یکی از مهمترین شخصیتهای ورزشی – اجتماعی معاصر ایران میپردازد و در مواجهه با این روند پر افت و خیز به نقش همگان در شکلدهی به آن چه پایان زندگی تختی شد، اشاره دارد.
فیلمی که در انتها همانطور که خود بهرام توکلی فیلمش را به علی حاتمی تقدیم میکند، به ما یادآور میشود که چقدر جای علی حاتمی در سینمای امروز ما خالی است.