سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی
به باور “فردینان دو سوسور” (Ferdinand de Saussure) زبان شناس و نشانه شناس بلند آوازه ی سوییسی، “ساختار زبان” اصل بنیادین دانش” زبان شناسی” (Linguistics) است که به عنوان یکی از شاخه های اصلی دانش نشانهشناسی (semiology) دارای اهمیت فراوانی ست. سوسور در جایگاه یکی از بنیانگذاران زبانشناسی قرن بیست و یکم، یکی از بنیانگذاران دانش نشانهشناسی نیز به شمار می آید. این زبان شناس برجسته ، در بررسی های زبان شناختی خود بر خلاف سایر زبانشناسان پیش از خود، برجنبه ی مطالعات “هم زمانی” (syncronic) زبان تاکید داشت. در حالی که به طور معمول، بیش تر زبان شناسان پیش از سوسور، به پدیده ی زبان از دید تاریخی و مطالعات درزمانی (diachronic) توجه داشتند.
از نگاه سوسور ، اشیای پیرامون ما، در جهان محسوسات، زاییده ی زبان یا پندارها و تصورات ما هستند. به بیان ساده تر، معنای هر نشانه از طریق رابطه ی میان آن نشانه با نشانه های دیگر قابل درک است. برای مثال، “سیاهی” در پیوند با “سپیدی” معنا می یابد و اگر جز این باشد، به تنهایی دارای معنایی قابل درک نخواهد بود. به تعبیری، نشانه شناسی سوسور از همین پیوندهای معنا شناختی سرچشمه می گیرد. یکی از نکته های قابل توجه در بحث گرایش و علاقه به اندیشه های سوسور در زمینه ی نشانه شناسی و ساختار این است که ساختارگرایان، پساساختارگرایان و حتی برخی از ساختارشکنان نیز به نظریه های او علاقه نشان می دهند. فردینان دوسوسور از دیدگاه زبان شناسی ساختارگرا (Structural Linguistics) دریکی از دوره های “زبان شناسی عمومی” ( General Linguistics)، اصطلاح زبان و نظام زبانی را مطرح میکند. او باطرح ویژگی های دوگانه ی زبان یعنی: زبان و گفتار ( Langue and Parole) می کوشد تا به جنبه های عام و جنبه عملی و کاربردی زبان اشاره کند.
مطرح کردن روابط دال و مدلولی زبان و همچنین پرداختن به روابط همنشینی و جانشینی و تجزیهی دوگانهی زبان به واژهها و واجها ، از مباحث پرجاذبه ی زبان شناسی است که در مطالعات تطبیقی و مقایسهای در سینما و تئاتر و سایر هنرهای نمایشی تا حدود زیادی موارد مشترک در آن ها وجود دارد. از جمله این که در همه ی این هنرها با زیبایی شناسی، زبان شناسی و نشانه شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی نیز سر و کار داریم. واقعیت گرایی فیلم به دلیل اثرگذاری عمیق آن، موجب برانگیختن احساس مشترک ما می شود و در مقایسه با عکس که به نوعی دارای سکون و ایستایی و بی تحرکی است، فیلم به دلیل وجود حرکت و پویایی صوری در تصاویر (نماها)، برمخاطبان خود تاثیر بیشتری باقی می گذارد. در واقع، از طریق واقعیت ها، حس باورپذیری و در نهایت اقناع در مخاطب بسیار آسان تر فیلم شکل می گیرد.
در مقایسه ی تطبیقی شکلی و ساختاری میان زبان و سینما میتوان همگونی های آشکاری را مشاهده کرد. برای مثال، “نما” (Plan/Shot) را می توان معادل یک جملهی کوتاه، سکانس (به فرانسوی: Séquence ) را مشابه فصل یا بخش مستقل یک کتاب و اپیزود (به انگلیسی: Episode) را به مجموعهی فصل ها ی یک کتاب، تدوین(Montage )را نوعی تقطیع جملهها به حساب آورد. همچنان که در زبان واژگان و ترکیب های مختلف واژه ها معانی متفاوتی خواهند دا شت، در تدوین نیز نماهای مستقل و جدا جدا و به ظاهربی هدف ، در کنار هم با توجه به اصل همجواری ، معنادار جلوه میکند. همچنان که در برخی از مثال های معروف مثال: آیزنشتین (Sergei Eisenstein ) همجواری نماهای مستقلی از: “کارد” ، ” گوسفند” و”سفره ی غذا” در یک ترکیب معناشناختی تازه، با شرایط مستقل و جدا جدای هریک از این نماها بسیار متفاوت خواهد بود. سینمای صامت تا ۱۹۳۰ میلادی مدافع خود در برابر زبان بود. بعدها که گویا شد، به نوعی تکامل دست یافت و نظام زبان و نظام نشانه شناسی ابعاد تازهای به سینما بخشید. از طریق نشانه ها ی زبانی و مفاهیم نشانه شناختی می توان به سینما نیز به طور مجازی به عنوان یک زبان که از مجموعهای نشانه شکل می گیرد، نگاه کرد. سوسور معتقد بود که اگر زبان شناسی کمی بهتر شناختهتر شود، میتواند به خوبی به نشانه شناسی کمک کند.
سوسور، نشانه شناسی را اعم از زبان شناسی میدانست و بر این باور بود که زبان از نظام نشانهای استفاده میکند. البته نباید فراموش کرد که سینما، هنر ارتباطی یک سویه است که مخاطب امکان برقراری گفت وگو با آن را در مقام بیننده و شنونده، در عمل از دست می دهد و نوعی زبان است که گویی دارای گویش ها و لهجه های گوناگونی است. با این همه باید تاکید کردکه مفاهیم زبان شناسی را تنها با احتیاط باید در نشانه شناسی سینما به کار برد. اگرچه نمی توان انکار کرد که از روشهای زبان شناسی به خوبی میشود در سینما سود جست. به ویژه زمانی که بتوانیم در طراحی و پی ریزی انگاره های متنوع زبان سینمایی، از منطق زبان شناسی عمومی پیروی کنیم.