بگذریم از حشویه و ظاهرگراها که کاری به این امور ندارند، گرچه در رأس آنان، اخباری اهل فهمی مانند شیخ صدوق هم هست که علل الشرایع را نوشته و سعی کرده آنچه از روایات در حکمت احکام هست، در آن گرد آورد. اما به طور کلی، با استناد به برخی از گزارش های تاریخی، دیده می شود که شماری از مسلمانان خردگرا تمایلی به این جهت داشته اند و آنچه از علم زمان می دانسته اند، سعی می کرده اند در تعلیل و تحلیل این امر بیاورند. گردآوری این موارد از منابع تاریخی و شرح حال و ادب و غیره، کمک می کند تا ریشه های این مسأله که به نوعی توجه به رابطه علم و دین است، در ذهن مسلمانان آشکار شود.
امروز که جهانگیر نامه را می دیدم، از نورالدین محمد جهانگیر گورکانی (م ۱۰۳۷) و البته سنی است، نکته ای در باره خوردن ماهی پولک دار و غیر پولک دار دیدم. جالب بود. ایشان یک مطلبی در باره ماهی غیر پولک دار از «مردم کهنه» شنیده و همان را مبنای روش خود قرار داده است: متن وی این است:
روز یکشنبه سیوم ذی قعده به شکار ماهی مشغول داشتم، هفتصد و شصت و شش ماهی شکار شد، و در حضور به امرا و ابچکیان و اکثر بنده ها تقسیم یافت. من بغیر از ماهی پولکدار نمی خورم اما از این جهت نیست که شیعه مذهبان غیر پولکدار را حرام می دانند، بلکه سبب تنفر من از این جهت است که از مردم کهنه شنیدهام و به تجربه نیز معلوم شده که ماهی غیر پولکدار گوشتهای حیوانات مرده می خورد و ماهی پولکدار نمیخورد. از این ممر خوردن آن بر طبیعت من مکروه آمد. شیعه نمی داند که بچه سبب نمیخورد و از چه سبب حرام میداند» [جهانگیر نامه، ص ۱۰۸ (بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۹)]
روزگاری که تفکر مهندس بازرگان بر ذهن ها حاکم بود، و البته آن فقط یک نمونه بود، و در قم روحانیون روشنفکری که می گفتند قلم خوبی دارند از آن دست مطالب داشتند، تمام تلاش این بود تا وجه علمی گفته های دینی، هم در عقاید و هم شریعت و اخلاق آشکار شود. الان نمی دانم در نوشته های جدید مذهبی و دینی، با این مسأله چه رفتاری دارند.