در پایان، مجری از مهمان برنامه خواست یکی از کتابهای زنده یاد آل احمد را به بینندگان توصیه کند، او هم از کتاب «نون والقلم» یاد کرد و گفت این داستان، نقد آل احمد بر جریانهای چپ است(۱). البته بعضی هم مدّعی هستند از آنجا که مرحوم جلال نگاهی منفی به تصوّف داشته، در این داستان به نقد آنان پرداخته است.
ناشران این کتاب را بارها منتشر کردهاند و نسخۀ مجازی آن هم در سایتها در دسترس است. اما معلوم نیست چرا در بعضی از چاپهای این کتاب (همچنین نسخههای مجازی آن) جملۀ «مولانا» در جلسۀ «شورِ قلندارن» (مجلس هفتم) حذف شده است: «مولانا حرف تراب [ترکشدوز] را برید و غرغرکُنان گفت: (؟) که عدهای خندیدند و عدّهای بهفکر فرو رفتند …
اما اصل داستان، قلندرانی که جنبششان شکست خورده، در حال بررسی راههای نجات خود هستند: ماندن یا رفتن. اگر در شهر بمانند، با توجه به برتری نظامی شاه (توپخانه) کشته میشوند. اما، راه دیگر، گریختن به کشور همسایه (هند) است و اخذ پناهندگی سیاسی. «تراب ترکشدوز» در حال ارائۀ نتیجۀ سفر فرستادۀ قلندارن به هند است:
-تراب: سیّد را فرستادیم به دربار هند، میدانید که آنجا صلح کل را تبلیغ میکنند. سیّد هفتۀ پیش از هند برگشت و با خودش یک دعوتنامه آورد. گمان میکنم اگر خیالمان از بابت مزاحمتهای میان راه راحت بشود، صلاح در این است که این دعوت را قبول کنیم. و اما اینکه چطور میشود بهسلامت راه به این درازی را رفت؟ «خانلرخان» آمده و پیشنهاد معامله میکند. میگوید بهشرط اینکه زنهای حرمسرا را با خودمان ببریم، علاوه بر اینکه کسی کاری بهکارمان ندارد، پای هر کدام از زنها پانصد سکّۀ طلا نشسته. طلاقنامههاشان هم حاضر است. عِدّۀ همهشان هم میدانید که سرآمده. گویا سیصد و خردهای نفرند. من گمان میکنم چنین حرمسرایی دستِکم هدیۀ مناسبی است برای دربار هند …
-«مولانا» حرف تراب را برید و غرغرکَنان گفت: غلط نکنم، کار قیام ما کمکم دارد به جاکشی (۳) ختم میشود.
که عدّهای خندیدند و عدّهای بهفکر فرو رفتند و تراب ترکشدوز لبخندزنان دنبال کرد:
میخواهی همهشان را عقد کنیم؟ به هر صورت از نواحی گرمسیر، حرمسرای حشری تازهای برای دربار دستوپا کردهاند و حال دیگر حرمسرای قدیمی مویِ دماغ شده است. صلاح ما در این است که دستچین کنیم و جوانترین و زیباترین آنها را با خودمان ببریم که هم تحمّل چنین سفرِ دور و درازی داشته باشند و هم چیز دندانگیری برای هندیها باشد (۲).
پ.ن:
۱ – محمدرضا کائینی پیشتر هم گفته بود که در «نون والقلم» جلال به دلایل ناکامی جنبشهای چپ پرداخته اما چون سانسور دست و پایش را بسته فضا را به صفویه میبرد. (وطن امروز، نوزدهم شهریور ۱۳۹۷)
۲ – جلال آل احمد، نون والقلم، تهران: انتشارات نهال نویدان، ۱۳۸۹، صص ۱۹۰ و ۱۹۱٫
۳ – دلّالی محبّت، قوّادی، پاانداز، آشنایی دادن مردان هوسباز با زنان تنفروش
منبع