گاسپار نوئه یکی از مهمترین و جنجالیترین سینماگران حال حاضر دنیاست که در سبک تالیفی خود با تلاشش در فرم پست مدرنیستی دست به تستهای بصری و تکنیکی میزند. نوئه پس از فیلم «عشق – ۲۰۱۵» که بسیاری از طرفداران رادیکالش را هم نتوانست راضی نماید، جدیداً با فیلم «کلایمکس – ۲۰۱۸» بار دیگر به مولفههای شخصی خود برگشته است. مولفههایی رادیکال که در پیشبرد زبان مختص او مخاطبین صفر و صدی دارد.
«کلایمکس» در مورد یک داستان واقعی است که در اواخر دههی ۹۰ میلادی در قسمتی از فرانسه برای یک گروه رقص اتفاق افتاد. جمعی دوستانه که بر اثر مصرف مواد مخدر برنامهشان تبدیل به فاجعه میشود. شروع فیلم برخلاف دو اثر شاخص فیلمساز، بدون پیچیدگی و بازی با دوربین آغاز میشود. بر صفحهی تلویزیون در حال تماشای مصاحبهی تک تک افراد گروه رقص هستیم که از خودشان گفته و مسابقهی سرنوشتسازی که در آمریکا دارند، اما مشکل اول از همینجا در نوع روند پلات آغاز میشود که این افراد برای چه کسی دارند صحبت میکنند؟ آیا دوربین جایگاه یک ناظر بیرونی داشته و به قول معروف دیوار چهارم میان مخاطب و بازیگران را شکسته است و آنها بدون واسطه در حال صحبت با ما هستند؟ یا چیز دیگری است؟!! این مشخص نیست. در وهلهی دیگر صحبتها زیادی کش میآید. البته باید اضافه کرد که مشکل کلیت کلایمکس در همین کش آمدن برخی سکانسهاست، حالت کشسانی که کاملاً از منطق روایی اثر بیرون بوده و واقعاً در بعضی جاها حوصله سر بر میشود. برای نمونه موتیف رقص و موزیکال اثر در روند پیرنگ زیادی طولانی شده و نوع زوایای هِد لول دوربین که در اول کار به منطق ساختار نمیخورد، اعصاب مخاطب را بهم میریزد. پس از اینکه دست و پا شکسته با فضای محدود مدرسه آشنا شدیم و بعد از مصرف مواد حل شده در نوشیدنی سنتی که هیچکس از آن خبر ندارد، حرکتهای لانگتیک دوربین کم کم به چگالی ساختار میخورد. نوئه در طول فیلم بخصوص از قسمت دوم آن، زمانی که همه دچار حالت نشئگی شدهاند تلاش میکند تا با نماهای طولانیاش زمان را به حبس دربیاورد و در اینجا میتوان از منطق دوربین در راستای پلات دفاع کرد. در اینجا فیلمساز دوربینش را در حالت کنترل درآورده و آن حالت خلسه و هذیان و تنش را همچون فردی که مواد مصرف کرده است، برای مخاطب تا حدودی میسازد، پس در اینجا نمیتوان گفت که حرکات دوربین نوئه با آن تکنیکهایش بیمنطق و اطواری است و اگر مثلا قصه و تم فیلم در باب همهگیری توهم ناشی از مواد روان گردان نبود این نوع دوربین بیدلیل بود و در اینجا فهم تکنیک در پشت نگاه فیلمساز جریان دارد. اما مشکل اساسی کلایمکس در نوع ارائهی داستانش است. فیلمنامه در برخی جهات به دلیل انفعال و خنثی بودن نمیتواند بخشهای درام را در اوج و پایانبندی دربیاورد و در جاهایی بدون دلیل از نفس میافتد. اینطور میتوان توضیح داد که داستان پس از شروع هذیان و تنش نشئگی، فقط در فراز اوج باقی میماند و این بالا بودنش هم میان لانگتیکهای اضافی در خلا گیر میکند. همانطور که در سطور بالا اشاره کردیم برخی از نماها و زوایای ۳۶۰ درجهی دوربین برای القای چگالی مضمون و فضا مثمر ثمر است ولی نماهای اضافی هم داریم. برای نمونه در شروع معرفی کاراکترها حرکتهای تعقیبی و طولانی دوربین از بین دالانها خوب است اما این سیر وقتی که شخصیت سِلوا بهمراه دوستش به سمت اتاق در حال رفتن هستند، دوربین آنها را بدون کات دنبال کرده و با رسیدن پسر با یک چرخش منفعل مواجهه هستیم و مشخص نیست که خب، دلیل این لانگتیک طولانی چه بود؟!! تا اینکه در جامپکاتهای پایانی که به صورت تکه تکه افراد را در جاهای مختلف نشان میدهد، سلوا را در کنار دوستش میبینیم. یا در اواخر فیلم گویا دیگر موقعیت دوربین فرّار شده و در راستای قصه نیست و میخواهد درام و تم را در خلا رها سازد. حتی شخصیتها و نیتهایشان هم در آخر منفعل باقی میماند و پایان فیلم را با نمایی از آن دختر آمریکایی میبینیم که در حال ریختن مخدر در چشمانش هست و این شک را متبادر میسازد که شاید او بود که به همه مواد خوراند اما به چه دلیل؟ مشخص نیست و در نهایت فیلم در خلا نشئگی گیر میکند.
این موضوع مبهم در باب شخصیتهای دیگر هم صدق میکند با اینکه میتوان گفت کلایمکس شخصیت مرکزی ندارد و برهمکنشی از تیپهای مختلف است. اما با این وجود باید در راستای ایجابی نمودن اکتها، مخاطب نزدیک به شخصیتهای شاخص گردد. یکی از کاراکترها سِلواست که از حرکات و علیت وجودینش اینطور متبادر میشود که گویا او رهبر گروه است اما این موضوع هم نصفه رها میشود و یا توجیحی برای حضور آن مادر و فرزندش در آن مکان موجود نیست و سر آخر هم مرگش بسیار منفعل و بیاثر رخ میدهد. فیلمساز برای ساخت رابطهها دچار سازش غیرارگانیک افراد در محیط بوده و پروسهی مختلط و نامنظم رقص که دیگر زیادی کش میآید، انسجام درام را برهم میزند. ضعف دیگر فیلم در دیالوگهای بیدلیل و گنگ بوده که میان افراد جریان داشته و مخاطب از هیچ جا بیخبر، نمیداند در مورد چه چیزی بحث میشود و این ابهام با کِش پیدا نمودن زمان به بیحوصلهگی و زمانبر بودن تبدیل گشته و به منطق روایی خود اثر هم نمیخورد.
اما یک موضوع دیگر هم به طور جالبی در فیلم وجود دارد که «کلایمکس» را در فضا و اتمسفر به یاد فیلم «هجوم» اثر شهرام مُکری میاندازد. مکری هم در فیلم خود که دو سال پیش ساخته بود دقیقاً به یک موضوع جنایی پرداخته و دوربینش همچون اینجا در لانگتیکهایی طولانی به گوشه و کنار دالانها سَرَک میکشد و همراه پرسناژش میشود. بهمین دلیل اثر نوئه گویا تحت تاثیر فیلم مُکریِ خودمان است (واقعاً مشخص نیست، شاید نوئه فیلم مکری را دیده باشد!!) البته یک تفاوتی هم در کلایمکس وجود دارد، اینکه در «هجوم» دوربین به همراه یک کاراکتر رفته و تا به آخر همراه اوست و حرکات آوانگارد و پیچ در پیچ ندارد اما نوع الگوریتم حرکتی دوربین نوئه به صورت نوبتی است و تک تک کاراکترهایش را در برداشتهای بلند انتخاب کرده و به سویشان میرود و تلرانسی بین سبک پلان – سکانس الکساندر ساخاروف در «کشتی روسی – ۲۰۰۲» و جابهجایی کاراکترها در «فیل – ۲۰۰۳» اثر گاس ونسنت دارد. با این وجود بزرگترین ضعف همینجاست که تعقیبها همه در خلا گیر میکنند و برآیند نمیگیرند.
«کلایمکس» همانطور که از اسمش پیداست یعنی اوج و در ساختمان خود بر پایهی نامش تا اوج میرود اما دیگر رها شده و نمیتواند به نقطهی ابتدایی برگردد و خروجی بدهد. بهمین دلیل نوئه در ارائهی فضایش ناکارآمد عمل کرده و فیلمش به تناسب فرمیک نمیرسد. این فیلمساز آوانگارد و آنارشی بسیار تلاش دارد تا به اثر جنایی و نیمه اسلشر خود «برگشتناپذیر» رجعتی کند اما فضا و کنشها در قرابت با کانسپت نیست. با اینکه برگشتناپریر در موازات داستان خود ابهام و پیچیدگی مضمونی ندارد و در راستای اتمسفرش، با دارا بودن ضعفهایی درامش را پیش میبرد اما در کلایمکس مشکل اصلی از پیشبرد ابهامات و درهم آمیختن آن با المان موزیکال و سرآخر رها شدهگی در اوج و خشونت نشئت میگیرد و کارگردان گویی پایان فیلم را در خلا رها میکند. در این بین موضوع دیگری هم قابل توجه است که در کلایمکس با اینکه پتانسیل خشونت و روابط جنسی بالایی وجود دارد اما گاسپار نوئه بر خلاف تصور، کمی این مولفههای پرده درانه را در درامش رعایت کرده و مانند آثار قبلیاش به سمت نمایش رادیکال مولفههای اروتیک نمیرود.
در کلام آخر کلایمکس میتوانست فیلم اثر گذاری واقع گردد اما به دلیل کمبودهای دراماتورژی در متن، کُمیتش میلنگد، البته با این وجود در چند سکانس به خوبی از تکنیک دوربین استفادهی بصری میکند اما این موضوع برای گاسپار نوئه یک پوآن مثبت به حساب نیامده و این فیلم نمیتواند اکثریت طرفدارانش را راضی نگه دارد.
شاید مقاله های دیگر وب سایت روژان :را هم دوست داشته باشید