ترجمه اختصاصی جیل فریدمن عکاسی آمریکایی است و بیشتر در حوزه عکاسی مستند فعالیت می کند. او دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه پیتسبرگ است و هم اکنون در نیویورک زندگی می کند. او عکاسی را به صورت خودآموز فراگرفته و بیشتر تحت تاثیر عکاسانی مانند یوجین اسمیت و آندره کرتاس بوده است.
به گزارش مجله نوریاتو،، فریدمن از بهترین عکس خود و روزهایی که در نیویورک داشته، می گوید.
این عکس در سال ۱۹۷۰ گرفته شد، زمانی که عاشق نیویورک بودم. شهری که پر از روح بود: در خیابان ها زندگی موج می زد؛ شخصیت های غیرعادی در هر گوشه ای به چشم می خورد و میلیون ها نفر با داستان هایی رنگارنگ برای گفتن، دیده می شدند. البته منظورم این نیست که هر روز این اتفاق رخ می داد که یک مرتبه خرگوش عید پاک را بتوانید سوار بر دوچرخه در خیابان ببینید.
مردم به نیویورک آمدند و تبدیل به نیویورکی شدند نه فقط به این دلیل که کاری در این شهر پیدا کرده بودند. نیویورک شهر زنده ای بود. دوربینم را به گردن می انداختم و به خیابان ها می رفتم. می دانستم که هر لحظه ممکن است شخصیتی عجیب سر راهم سبز شود. آن روز در محله گرینویچ راه می رفتم که ناگهان این خانم سالخورده جذاب با لبخند از مقابلم عبور کرد.
متوجه خوشحالی او شدم. به یاد می آورم که فکر کردم چه روحیه دوست داشتنی ای دارد. معصومیت خاصی در او وجود داشت که هنوز هم آن را تحسین می کنم – خانمی سالخورده با حسی بامزه که در حال لذت بردن از زندگی اش بود و با این روحیه مردم اطرافش را هم خوشحال می کرد.
این عکسی کلاسیک از محله گرینویچ بود و من خوش شانس بودم که توانستم آن را به تصویر بکشم. برای عکاسی از چنین لحظات طلایی، باید سریع باشید؛ این چالش عکاسی است. باید مانند شکارچی عمل کنید.
امروز که به این عکس نگاه می کنم، فقط نیویورکی را می بینم که قلب و روح اش را از دست داده است. در حال حاضر این شهر نمایانگر ساختمان، زمین و پول است. در گذشته بیشتر نیویورک با محله ها به یاد آورده می شد؛ محله هایی که هرکدام مانند یک شهر کوچک با ویژگی های خاص خود معرفی می شدند. محله گرینویچ منطقه ای قدیمی همراه با بارهایی بود که تا آخر شب باز بودند.
این عکس را در کتابم به نام “Madhattan” آوردم و شعری را درباره نیویورک و هرچیز دوست داشتنی ای که دیگر در این شهر وجود ندارد، به آن اضافه کردم. عکس های این کتاب در سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۹۰ گرفته شده، زمانی که دیگر نمی خواستم در نیویورک زندگی کنم.
من جامعه شناسی و انسان شناسی خوانده ام و اکنون متوجه می شوم که هرکاری که با دوربینم انجام داده ام مربوط به مستند نگاری از رفتار انسانی می شود. اما قبل از اینکه هر عکسی را بگیرم همه آنها را در سرم گرفته بودم.
در آن روزها، جنگ ویتنام تغییرات زیادی در من ایجاد کرده بود. عصبانی بودم و فقط به دنبال این بودم تا تصاویری را ثبت کنم که ضد جنگ باشد. اما ناگهان با این صحنه مواجه شدم. این عکس به من یادآوری می کند که همیشه نباید استیتمنت هایی سیاسی خلق کنم. گاهی اوقات فقط باید مانند این لحظه شاد بود.
جیل فریدمن
تولد: پیتزبورگ ۱۹۳۹
تحصیلات : جامعه شناسی از دانشگاه پیتسبرگ
بهترین دستاورد: هنوز به دستش نیاورده ام
بدترین دستاورد: نگرانی برای قسط ها
توصیه: با یکدیگر و حیوانات مهربان باشید.
مترجم: سعیده فراهانی
نوشته بهترین عکس من: جیل فریدمن