واقعیت این است که نگاه سرمایه سالارانه به شهر، سبب به حاشیه رفتن طبقات فرودست می شود. همان نکته ای که «دیوید هاروی» با تأکید بر حق به شهر به عنوان یکی از حقوق شهروندی، آن را مطرح کرده است. تحولات اقتصادی که امروز شاهد آن هستیم، روند شهرگرایی سال های گذشته را به شهرگریزی تبدیل کرده و در میثاقی نانوشته، شهرداری، بانک ها و بنگاه های املاک به طور سنتی و اخیراً دولت، با ایجاد شرایط اسفبار معیشتی که شاهد آن هستیم، دست به دست هم داده اند و با موفقیت، تهران را به شهری غیر قابل سکونت برای اقشار فرودست و حتی متوسط تبدیل کرده اند؛ شهری که نه تنها طبقه فرودست که طبقه متوسط را به حاشیه می راند.
مهاجران در حاشیه شهر، آنقدر تبعیض و تناقض می بینند و آنقدر تحقیر می شوند که کم کم احساس می کنند دیگر نمی توانند دوام بیاورند و چاره ای جز مهاجرت ندارند و در یک لحظه با خودشان می گویند اینجا دیگر جای ما نیست و بار و بندیل خود را روی دوششان می گذارند و ده ها کیلومتر از جایی که بوده اند، دور می شوند اما همزمان، هزاران کیلومتر از آرزوهایشان فاصله می گیرند؛ شاید به اندازه فاصله کره زمین تا کره ماه!
متأسفانه هر روز بر تعداد تنگدستانی که روز به روز در تنگنای بیشتری قرار می گیرند، افزوده می شود و تعداد شهروندان آبرومندی که در پی گرانی مسکن و اجاره آن، چاره ای ندارند جز آنکه برای بقاء تهران را ترک کنند، افزایش می یابد. شهروندانی که هر چند تا دو سه سال قبل، جزو طبقه متوسط بودند اما امروز از منظر اقتصادی، فقیر نامیده می شوند. فقرایی که هر چند برای یافتن مسکن با اجاره بهایی قابل تحمل، از تهران خارج شده اند اما به دلیل آنکه محل کار آنها در تهران است، در شهرهای اقماری و سکونتگاه های حاشیه ای سکونت گزیده اند تا بتوانند هر روز به تهران رفت و آمد کنند.
تهران، امروز از شهری گران، به شهری با قیمت های افسارگسیخته تبدیل شده که واقعاً طبقه متوسط نیز از پس هزینه های زندگی در آن بر نمی آید و با توجه به تورم و گرانی موجود، زیر بار مخارج آن دوام نمی آورد و به ناچار، نه از محله و منطقه ای که سال های سال در آن سکونت و زندگی می کرده، که از شهر و دیار خود، دور می شود و در محلی جدید سکونت می گزیند که خواه ناخواه، موقعیت شکننده ای را برایش پدید می آورد.
در تهران، پول و ثروت به مهم ترین شاخص طبقه بندی شهروندان تبدیل شده و به همین دلیل با توجه به بحران اقتصادی اخیر، شرایط تهران نیز بحرانی شده و طبقه متوسط شهری به لحاظ اقتصادی به گروه فقیر ملحق شده است، گروهی که به جای پیشرفت یا حداقل تثبیت موقعیت خود در شهر، به ناگهان به حاشیه رانده شده و در معرض انواع آسیب ها و تهدیدها قرار گرفته اند.
ناگفته پیداست که حاشیه نشینان که در ابتدا به خاطر مسائل و مشکلات اقتصادی به پیرامون شهر مهاجرت می کنند، حاشیه نشین اقتصادی باقی نمی مانند و با گذشت زمان و تحمل فشارهای فرساینده و فزآینده اقتصادی و نیز افزایش سرخوردگی ها و ناکامی ها و تراکم تبعیض ها و تحقیرهایی که متحمل می شوند، به حاشیه نشینان اجتماعی تبدیل می شوند، سرخوردگانی که ممکن است همچون بشکه باروت، ناگهان با یک جرقه شعله ور شوند.
با خودمان تعارف نکنیم. مهاجرت با خودش عقده می آورد، می خواهد مهاجرت از مرکز شهر به حاشیه شهر باشد یا از تهران به پاریس. برای همین است که وقتی از «عبدالعزیز فرمانفرماییان» پرسیده بودند در پاریسکه – عروس شهرهای جهان – است چه می کنی؟ گفته بود: دق!
*کارشناس برنامه ریزی شهری
۴۷۴۷